به گزارش برنا، «چهگِهوارا و یک نمایشنامه دیگر: صبحانه برای ایکاروس» اثر حمیدرضا نعیمی (-۱۳۵۳) است. او نمایشنامه اول، چهگوارا را به خانواده بزرگ ارنستو چهگوارا و آئیلدا مارچ، همسر او تقدیم کردهاست. نمایشنامه دوم، صبحانه برای ایکاروس نیز برداشتی از رمان «جن» اثر آلن ربگرییه، نویسنده و فیلمساز فرانسوی است.
کتاب «چهگهوارا و یک نمایشنامه دیگر: صبحانه برای ایکاروس» توسط انتشارات اریش به چاپ رسیده است.
بخشی از اولین نمایشنامه:
فیدل: شما زن و شوهر، هیچوقت دربارهٔ ماجراهای عشقیتون چیزی به من نگفتین!
ارنستو: بعضی چیزها خصوصیه فیدل.
فیدل: خصوصیهاش مالِ خودتون، عمومیهاش رو روکنین. [دستهایش را بههم میمالد] من عاشقِ ماجراهای عشقیام.
ارنستو: من یکی دیگه میخورم. [فیدل برایش میریزد] نمیدونم اینی که تعریف میکنم عشقیه یا نه، امّا درست تو گیر و دارِ نبردِ سانتاکلارا، وسط آتیش و گلوله و خون فهمیدم که عاشقِ آلئیدا شدهم.
فیدل: بهبه، چه جایی!
ارنستو: آلئیدا، کنارِ من نشسته بود. وقتی بهسرعت از پیشِ من بلند شد تا به اون طرفِ جاده بره، زیرِ رگبارِ گلولهها، یه لحظه از جلوی چشمام ناپدید شد. در عذاب شدیدی بودم. نمیدونستم زندهست یا نه. همونموقع فهمیدم که عاشقش شدهم. بهسلامتیِ آلئیدا.
فیدل: بهسلامتی.
هر سه مینوشند.
فیدل: تو چی صورتزخمی؟! تو هم همونموقع فهمیدی یا بعدش؟
آلئیدا: [میخندد] من خیلی قبلتر...
هر سه میخندند.
آلئیدا: خوب یادمه کی و کجا. یه شب تو قرارگاه خوابم نمیبرد. از اتاقم خارج شدم. یه جیپ بهسرعت تو سیاهیِ شب نزدیک میشد. اومد و کنارم ایستاد. ارنستو پشتِ فرمون بود. ازم پرسید: اینجا چیکار میکنی؟ گفتم: خوابم نمیبره. گفت: دارم میرم به کابایگوآن حمله کنم. میخوای بیای؟ گفتم: حتماً و پریدم توی جیپ. از اونجا به بعد، نه هرگز از کنارش تکون خوردم و نه چشم ازش برداشتم.