به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ چند روزی هست به هر پیج و سایت و کانالی سرک میکشم، مدام تصویر برهنه و پوشیده دهقان فداکار یا بهتر بگویم "ازبَرعلی حاجوی" یا همان "ریزعلی خواجوی" خودمان نظرم را جلب میکند. اصلا مهم نیست در چه تاریخی تصویر قدیمی او جایش را به تصویر امروزی دادهاست و یا اینکه بعد از سالیان درازی با او قبل از فوتش مصاحبه شده و داستان را اینگونه تعریف کردهاست، مهم این است که مدام خاطرات کودکی ما دستکاری میشود و این تغییرات حسابی همه ما را به هم میریزد با این حساب دیگر از همه شخصیتهای محبوب کتابهای درسی کودکیام دل کندهام.
باید سعی کنم آنان را رها کنم، با این تغییرات نمیشناسمشان.
روزها قبل با گرانیهای افسارگسیخته باعث شدند سفره باصفای کوکبخانم برچیده شود و سلیقه او را زیر سوال بردند و وجودش را جفا بر نسل جدید دانستند. بعد به خاطر تغییرات سالیان گذشته عکس بالباس و بیلباس دهقان فداکار را روانه فضای مجازی کردند و چندی بعد هم انگشت پترس را از سوراخ بیرون میکشند تا آب همه ما را با خود ببرد با وجود آنکه این روزها خبر از کمآبی همه جا پیچیده.
بعد از همه اینها سراغ کبری میروند و به مادرش میگویند از او نخواهد که کتاب خود را بیاورد و داستان بخواند، بلکه از او بخواهد تا زودتر به سراغ زندگی خودش برود و تصمیم درست و حسابی برای خود بگیرد. مادر هم دل یکدله میکند و به او میگوید: "مگر کودکهمسری چه اشکالی دارد؟! من قد تو بودم که با پدرت ازدواج کردم. بسیار هم خوشبختیم. فردا هم قرار است در برنامهای تلویزیونی به همین مناسبت از ما تقدیر شود، پس دست بجنبان دختر."
حسنک هم که با تصویب طرح صیانت از حقوق عامه در مقابل حیوانات مضر و خطرناک، تکلیفش معلوم است یا برای صیانت از خود و خانواده و همسایگانش سگ، گربه، گاو و مرغ و خروسش را سر به نیست خواهد کرد و درِ طویله را گِل خواهد گرفت یا همسایگانش خبر خواهند داد که او از حیوانات خطرناک نگهداری میکند تا بیایند و جریمهاش کنند و طویله را تخته کنند.
زاغک هم حتما تا به حال زیر دست روباه، حیله و فریب آموخته و با این وضع گرانی و نوسانات بازار ارز و سکه و بورس، حسابی قالب پنیرش را خواهد چسبید.
در این میان، میماند آقای هاشمی که او هم به خاطر وعدهوعیدهای مسئولین تصمیم گرفته تا باز با وجود همه کمبودها و مشکلات اقتصادی به فکر گسترش خانوادهاش باشد تا بچههایش یک مشت دایی و عمه و خاله و عموی فقیر و فلکزده داشته باشند. با این حساب قید سفر را زده و برای دریافت تسهیلات نوزادان تازه متولد شده، حسابی سرش شلوغ است.
عاقبت بخیرترین اما، بدترین شخصیت کتابهای درسیام، چوپان دروغگوست. معلمم میگفت هیچکس حرف دروغگو را باور نمیکند. نیست که ببیند، همه حرفش را باور کردهاند و حسابی نانش در روغن است، چرا که توانسته اکثر مسئولین و مردم را دروغگو کند تا هر کدام بتوانند به راحتی قانون را دور بزنند و به خواستههای ناحقشان برسند.
با این حساب، دیگر بارانی هم با ترانه با گُهرهای فراوان بر بام خانهام نخواهد بارید، چرا که هوا بس ناجوانمردانه آلوده است و چشم، چشم را نخواهد دید. پس باید بنشینم و دعا کنم تا شاید بادی بیاید و خاطرات کودکیام را با خود ببرد.
انتهای پیام/