به گزارش گروه فرهنگ و هنر برنا؛ پانصد و چهل و پنجمین برنامه سینماتِک خانه هنرمندان ایران دوشنبه دوم مراد ماه ساعت ۱۷ به نمایش فیلم «شبگرد» به کارگردانی دن گیلروی محصول ۲۰۱۴ اختصاص داشت.
پس از نمایش این فیلم، یونس شکرخواه دکترای علوم ارتباطات و استاد دانشگاه با موضوع «حقایق و افسانههای روزنامهنگاری» به تحلیل فیلم پرداخت. مدیریت این جلسه برعهده کیوان کثیریان (مدیر سینماتِک خانه هنرمندان و منتقد سینما) بود.
کثیریان در ابتدای این برنامه گفت: ۲۸ مرداد سال ۹۲، سینماتِک را در خانه هنرمندان آغاز کردیم و نزدیک به ۱۰ سال است که با همراهی شما این اتفاق را تقریبا بیوقفه جلو بردهایم. البته اگر دوران کرونا و دوره اتفاقات اخیر را فاکتور بگیریم. امروز در پانصد و چهل و پنجمین برنامه قرار است به فیلم «شبگرد» بپردازیم.
یونس شکرخواه با اشاره به شباهت حرفه روزنامهنگاری و کاری که فیلمساز این فیلم انجام داده، توضیح داد: شخصیت بلوم در فیلم در پلانی هولناک همکار خود را به کشتن میدهد. در این پلان دیالوگهایی رد و بدل میشود اما واقعیت نهایی در آن پلان، این است که فیلمساز میخواهد درجه خشونت را بالا ببرد. مثلا وقتی قرار است در حرفه روزنامهنگاری نیز لیدی (خلاصه ابتدایی خبر) بنویسیم که در آن گفته شود سه نفر کشته و دوازده تن به شدت مجروح شدند؛ یعنی حیف که نمردهاند. در واقع «دوازده تن به شدت مجروح شدهاند» برای ما کلیدی است که تنش و کشمکش را بالا ببریم.
این استاد دانشگاه با بر شمردن عناصر شش گانه خبری (چرا، چطور، چگونه و…) گفت: این عناصر اسکلت خبر را میسازند و سبب شکل گرفتن یک خبر میشوند. در این فیلم وات (از عناصر ششگانه خبری) عنصر کلیدی در این فیلم دارد. زیرا وات عنصر خشونت فیلم است و این فیلم روی عنصر خشونت زوم کرده است. یعنی در واقع آن حوزه خبری که کارگردان برایش نوشته و کارگردانی کرده، همین حوزه خشونت است.
شکرخواه با اشاره به ارزشهای خبری ادامه داد: البته هر وات در روزنامه نیامده و خبر نمیشود. آن وات خبر میشود که به جمعیت عظیمی مرتبط باشد. به عنوان مثال اگر برق این سالن قطع شود خبر نمیشود؛ اگر برق ناحیه قطع شود شاید کمی خبری شود اما اگر برق تهران قطع شود، قطعا خبری میشود. در مورد افراد نیز به همین صورت است. هر فردی خبر نمیشود اما افراد مشهور میتوانند ارزش خبری داشته باشند. هر رویدادی وارد رسانه شود؛ خبر است اما هر رویدادی خبر نیست.
او افزود: در این فیلم ده قتل و تصادف مخابره میشود. خبر تمام شده است اما در بیرون رویداد در حال زندگی کردن است. رانندهای که ماشین خود را از دست داده، درگیر است؛ کسی که خطایی را مرتکب شده احتمالا با دادگاه مواجه است. احتمالا خانواده شخصی که قربانی شده نیز در حال رسیدگی به او هستند. در نهایت این ارزشهای خبری هستند که به خبرها قدر و قیمت میدهند.
این استاد ارتباطات در ادامه عنوان کرد: دلالت و القا؛ برجستهسازی؛ کادربندی؛ واقعیت رسانهای شده همگی مفاهیم کلیدی در مطالعات رسانهای هستند. در فیلمهای نوآر شما با کشمکشهای خشونت و قتل مواجه هستید اما این فیلم فیزیکال نوآر است. ما در این فیلم مرتب با شاتهای بسته و تاریک طرف هستیم. تنها یک شات شیرین در پایان فیلم وجود دارد که مختص به زمانی است که شخصیت بلوم از ایستگاه پلیس بیرون میآید. هوای خوبی در جریان است و نور خوبی میتابد اما بلوم عینک آفتابی به چشمانش میزند. در واقع این تاریکی در حال اشاره به چیزهایی است. ما تقریبا هیچکدام به کرهشمالی نرفتهایم اما تصویری که از آنجا داریم؛ سبب شده تا نسبت به آن احساس نگرانی داشته باشیم. یعنی به قدری درباره آن خواندیم، که سبب شده این تجربه دست دوم برایمان تبدیل به واقعیت شود.
شکرخواه با اشاره به عنصر برجستهسازی در روزنامهنگاری گفت: تیتر بزرگ هر روزنامهای، آیتم برجسته شماست که شما را در جریان مهمترین خبر روز میگذارد. کادربندی نیز مانند یک قاب است که برخی از موارد را نگه داشته و بقیه موارد را حذف کند. واقعیت رسانهای شده نیز به این صورت است که خبر در هر مدیومی به یک صورت که مناسب آن رسانه باشد عرضه میشود. در مورد مخاطب نیز ۵۰ ، ۶۰ تئوری میتواند وجود داشته باشد اما در کل دو گروه بیشتر تئوری وجود ندارد. گروهی که به قدرت رسانه اعتقاد دارند، مخاطب را منفعل تعریف میکنند که به هر ساز شما میرقصد. گروه دیگر نیز قدرت رسانه را بیتاثیر نمیداند، اما نقش مخاطب را نیز در نظر میگیرند.
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: کارگردان این فیلم از لسآنجلس آرمان شهر، یک ویران شهر ترسیم کرده است. در تحقیقی که فیلمساز روی شبکههای آمریکا انجام داده، تمام پرسشکنندگان درباره چگونگی نظم و قانون در جامعه آمریکا گفته بودند که واقعیت نیروهای نظم و قانون در آمریکا دو درصد بود اما بینندگان ثابت تلویزیون پیشبینی ۱۱ درصدی نسبت به این موضوع داشتند. ژان بودیار میگوید در دوران مدرن این هنر بود که واقعیت را بازنمایی میکرد. اما در دوران پست مدرن، این واقعیت است که از بازنماییها تاثیر میگیرد. از این جهت کره شمالی را مثال زدم. حالا بازنماییها دیگر بازتاب واقعیت نیستند بلکه یکدیگر را بازنمایی کرده و به یکدیگر ارجاع میدهند. این شبکه بافته شده از بازنماییها را ابر واقعیت مینامند که بالای بقیه وقایع آمده است.
این روزنامه نگار در ادامه صحبتهایش بیان کرد: به عنوان مثال در کتابی اینطور روایت شده بود که دختر بچهای در آغوش مادرش بود و مردی به مادر میگوید که چقدر دختربچه زیبایی دارید. پاسخ مادر این است که عکسش را ندیدهاید که چقدر از خودش زیباتر است. این واقعیت بازنماییهای معاصر ماست. خیلی طنز است اما خیلی هم تلخ است. این فیلم نیز از دید من خیلی از مواردش طنز بود. مثلا شخصیت بلوم برای ایجاد رابطه با دبیر خود از ادبیاتی استفاده میکند که شخصیت خانم بین رابطه شخصی و رابطه کاری گیر میکند.
شکرخواه با اشاره به فیلم گفت: کاری که بلوم در این فیلم انجام میدهد، فریلنس است. به طور کل فریلنسرها تحت نفوذ سردبیر نیستند. آنها به صورت آزاد کار میکنند و دنیای خودشان را دارند و به دلیل اینکه در جایی ثابت نیستند، معروف نمیشوند. روزنامهنگاری زرد نیز یکی از بخشهای روزنامهنگاری است که پولیتزر معروف هم در آن کار کرده است. در این مدل جنگ تیراژ در جریان بوده است. جمله اگر خون بریزد، پیش میرود، یکی از جملات معروف این مدل است که ما در فیلم هم آن را میشنویم. وقتی پیشتاز کار شخصیت بلوم از او میپرسد آیا به اندازه کافی از کار خودت درآمد داری؟ بلوم پاسخ میدهد که آنقدرها خوب نیست. دوباره میپرسد که چه زمانی خوب است؟ بلوم پاسخ میدهد که اگر خون بریزد، کار خوب پیش میرود.
او در بخش دیگری از صحبتهایش عنوان کرد: از چهار منظر ادبیاتی (مضمونی)، زبانی، دراماتیک و سینمایی میتوان به فیلم نگاه کرد و مواردی را برشمرد. به عنوان مثال در جنبه ادبیاتی باید بپرسیم شخصیت بلوم کیست؟ چطور در ذهن کارگردان فیلم شکل گرفته است؟ آیا او از شخصیتی در رمان جیمز جویس وام گرفته شده است؟ بلوم در آپارتمان کوچکی تنها زندگی میکند و این نینا رومینا است که او که سارق آهنپارهها و شخصی منزوی است را به این دنیا میآورد. کسی که کاراکتر روزنامهنگار فیلم را بازی کرده به همراه بازیگر خانم، خود جنس هستند و بینظیر بازی کردهاند.
این استاد دانشگاه در بخش دیگری از صحبتهایش با اشاره به جنبه سینمایی اثر گفت: در این فیلم روند ثروتمند و سلبریتی شدن؛ از دزد آهنپاره تا شبکه دار شدن، شتاب غیرمنطقی ندارد. فیلم به طرز حیرتآوری در به نمایش درآوردن یک کارآفرین کلاسیک آمریکایی موفق است. در واقع وقتی شخصیت بلوم میگوید که دیگر برای خودم کار میکنم و میخواهم شرکت فیلمبرداریام را ارتقا دهم در کنار باز شدن صحنه در پلان آخر، روند تبدیل شدن فرد به نهاد را به خوبی میبینیم.
شکرخواه در پایان گفت: پیام سینمایی کارگردان این فیلم شاید برای مخاطبان سینما مشخص باشد اما برای مخاطب فعال روشن نیست. پیام سینمایی او شاید برای رسانهها هم مشخص باشد اما فقط با لبخند روزنامهنگاران حرفهای مواجه میشود. البته پیام روزنامهنگاران حرفهای جهان به فیلمساز هم روشن است: شما دو جریان را در فیلم فریم کردهاید؛ مخاطبان را از بلوم دور نگه داشتهاید و متون اخلاق حرفهای روزنامهنگاری را از خودتان.
در ادامه جلسه به حاضرین واگذار شد تا پرسش، نقد و نظر خود را مطرح کنند.
انتهای پیم/