به گزارش برنا؛ دولت شهید آیتالله رئیسی به رغم عمر نسبتاً کوتاه موفق شد به یکی از پیچیدهترین چالشهای حکمرانی کشور، یعنی گرفتاری ساختار اجرایی در میانه دوگانههای کاذب پایان دهد و بدین ترتیب ریل حکمرانی را اصلاح کند. این دوگانهها گاه برساخته رسانهها بوده و گاه از دل تئوریهای وارداتی حوزه اندیشه سیاسی رشدونمو کرده بود. در طول سالها مجموعه متنوعی از دوگانههای سیاسی مطرح شد که با مشغولسازی توان کشور عملاً موجب فرصتسوزی شد. هرچند در ساحت تبیین و نظر، بطلان بسیاری از این دوگانهها پیشتر به اثبات رسیده بود، اما حضور آیتالله رئیسی در مسند ریاست جمهوری و مشی سیاستورزی او را میتوان تجلی عملی پایان یافتن مجادله بیهوده بر سر چنین دوگانههایی دانست.
چهار وجه مهم این دوگانههای باطل را چنین میتوان برشمرد:۱- دوگانه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی: بعد از پایان جنگ تکنوکراتها با طرح این دوگانه کوشیدند بقای جمهوری اسلامی را در گرو دست کشیدن از آرمانهای انقلاب اسلامی معرفی کنند. رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانیه گام دوم چنین تعارضی را بیمعنا دانسته و تصریح کردند: «انقلاب اسلامی... از نظریه نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.» رویکرد دولت سیزدهم در حوزههای مختلفی از جمله سیاست خارجی نشان داد که میان انقلابیگری و نظامیافتگی تعارضی در واقع وجود ندارد و میتوان هم آرمانهای انقلاب اسلامی را تعقیب کرد و هم در قامت یک دولت- ملت متعارف در صحنه سیاست بینالملل بازیگری کرد. ازاینرو میتوان رویکرد این دولت را در امتداد احترام به نظریه «نظام انقلابی» دانست.۲- دوگانه میدان و دیپلماسی: از ابتدای انقلاب اسلامی بخش مهمی از سیاست خارجی معطوف به حمایت از مستضعفان و نهضتها بوده و در دهههای اخیر، این رویکرد منجر به شکلگیری «عمق راهبردی خارجی» و اقتدارافزایی جمهوری اسلامی شده است. درعینحال در زمان دولت یازدهم و دوازدهم، تلاش شد با طرح دوگانه میدان و دیپلماسی، شکافی در بازوهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی تعریف و مانع از همافزایی این دو بازوی اقتدار نظام شوند. هرچند شخص آیتالله رئیسی در شعارهای انتخاباتی خود هیچگاه بهاندازه روحانی بر موضوع سیاست خارجی تمرکز نکرده بود، اما با اتخاذ دیپلماسی متوازن و نیز وحدت دیپلماسی و میدان (که مخصوصاً ماحصل مجاهدتهای شهید امیرعبداللهیان بود)، عملاً برکات و دستاوردهای سیاست خارجی انقلاب اسلامی را نشان داد و به ادعای تعارض میدان و دیپلماسی پایان داده شد.
۳- دوگانه اسلامیت و جمهوریت: هرچند در ذات نظریه مردمسالاری دینی، تلازم مردم و دین وجود دارد، اما در سالهای پس از دوم خرداد تلاش شد میان این دو مؤلفه تعارض نشان داده شود و کسب رضایت مردم و جلب رضایت الهی بهعنوان دو رویکرد کاملاً متضاد معرفی گردد. گزاره «مردم را بهزور نمیتوان به بهشت برد» که از سوی حسن روحانی تکرار میشد، بهنوعی در راستای القای این گزاره باطل بود. رویکرد مردمگرایی و مردممحوری شخص آیتالله رئیسی و دولتش در عین تقید و افتخار آن به ارزشهای دینی در عمل نشان داد که کسب رضایت خالق هیچ تباینی با رضایت مخلوق ندارد و میتوان توأمان برای رضای خدا و مردم تلاش کرد که این تجلی عملی مردمسالاری دینی بود.۴- دوگانه انتزاعگرایی و عملگرایی: تا پیشازاین شاهد بروز دو برداشت بعضاً متضاد در فهم گفتمان انقلاب اسلامی بودیم که بخشی از نیروهای معتقد به این گفتمان، بدون هرگونه تجربه عینی و اجرایی با طرح گزارههای انتزاعی و بعضاً غیرقابل تحقق خود را نماد این گفتمان معرفی میکردند و در مقابل، برخی دیگر جریانات نیز کار پرحجم و گاه بدون نظریه پشتیبان را انقلابیگری میدانستند. در مدیریت شهید رئیسی نشان داده شد که هم میتوان به مبانی نظری انقلاب اسلامی توجه کرد و هم کار و تلاش خستگیناپذیر برای تحقق آن را دنبال کرد. ایشان نشان داد که رویکرد نظری و انتزاعی صرف یا پرکاری بدون اتکا به نظریه بهمعنای انقلابیگری نیست و انقلابیگری در وحدت نظر و عمل معنا مییابد.
در یک نگاه میتوان گفت دولت شهید رئیسی را باید دولت «وحدت و یگانگی» دانست. هرچند مخالفانش با گزارههایی، چون «یکپارچگی حاکمیت» کوشیدند مزیتهای او و دولتش را به حاشیه ببرند، اما نمیتوان این واقعیت را انکار کرد که یکی از دلایل اصلی موفقیتهای گوناگون این دولت که مورد اذعان منتقدان منصف نیز است، اصلاح ریل حکمرانی پایان دادن به همین دوگانهها بود؛ دوگانههایی که برای ایجاد اختلال در مسیر کارآمدی نظام پدید آمده بود و عبور از آنها کامیابی دولت سیزدهم را بهرغم عمر کوتاه آن سبب شد. بر این اساس رئیسجمهور نهم - با هر سلیقه سیاسی- برای موفقیت باید راه شهید جمهور را ادامه دهد و مسیری را که شهید رئیسی پیمود، امتداد دهد.