به بهانه روز ملی بازیگر؛ در ستایش جانهای تکهتکهشده بر پرده
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا؛ وقتی چراغها خاموش میشوند و پردهی نقرهای روشن، قصهای آغاز میشود که جان دارد، نفس میکشد و چشم در چشم تماشاگر، زندگی را روایت میکند. در مرکز این جادوی تاریک و روشن، بازیگر ایستاده؛ کسی که از پوست خودش بیرون میآید تا دیگری شود؛ عاشق، دیوانه، معلم، کارگر، مادر، قاتل، پیامآور امید یا...
او راوی خاموشترین دردها و بلندترین فریادهاست؛ کسی که از دل فیلمنامه، واژهها را به عاطفه، حرکت، نگاه و حضور بدل میکند.
۱۴ اردیبهشت، بهانهای است برای ایستادن به احترام آنهایی که عمرشان را صرف زیستن نقشهایی کردند که گاه از خودشان واقعیتر بودند. برای آنها که جهان را از درون شخصیتها تماشا کردهاند، با لبخند، با بغض، با فروپاشی و با رستگاری.
از آغاز تا اکنون؛ روایت تصویر و جان
سینمای ایران بیش از یک قرن پیش با فیلم «آبی و رابی» (۱۳۰۹) به کارگردانی اوانس اوگانیانس پا به عرصه گذاشت. این فیلم صامت، نخستین گامهای ایران در دنیای پرده نقرهای بود. از میان نخستین بازیگران زن ایرانی میتوان به روحانگیز سامینژاد اشاره کرد که در فیلم «دختر لر» (۱۳۱۲) نقشآفرینی کرد؛ فیلمی که نخستین فیلم ناطق فارسی نیز به شمار میرود. عبدالحسین سپنتا، بازیگر و نویسنده آن فیلم، یکی از پایهگذاران جدی سینمای ایران بود.
در آن دوران، بازیگری برای زنان با موانع بسیاری همراه بود. حضور روحانگیز در مقابل دوربین، نه تنها یک جسارت فردی، بلکه نقطه عطفی در تاریخ بازیگری زنان در ایران محسوب میشود. از آن زمان تا امروز، راهی طولانی طی شده است؛ راهی پر از افت و خیز، سانسور، شکوفایی، ممنوعیت و درخشش جهانی.
بازیگری؛ زیستن چندباره
بازیگر، تنها دیالوگگو نیست؛ او رنج درونی شدن شخصیتها را میپذیرد، گاه خود را از دست میدهد تا دیگری شود. مثل شهاب حسینی و نگار جواهریان در فیلم «حوض نقاشی» که زندگی یک زوج دارای اختلال شناختی را چنان ملموس بازی میکنند که مخاطب، فراموش میکند با فیلمی داستانی طرف است یا پرویز پرستویی که در فیلم «بید مجنون» نقش مردی نابینا را ایفا میکند که پس از سالها بیناییاش را بازیافته، اما تلخی حقیقت را بیش از تاریکی حس میکند.
در تاریخ سینمای ایران، بازیگرانی بودهاند که با یک نقش، بخشی از حافظهی جمعی ما را شکل دادهاند. از بهروز وثوقی در فیلمهای «قیصر» و «گوزنها» که عصیان و فروپاشی انسان معترض را به تصویر کشید، تا علی نصیریان در «گاو» و «آقای هالو» که با هوشمندی، لایههای اجتماعی و روانی نقشها را عریان کرد. از پرویز فنیزاده با بازی درخشانش در نقش مش قاسمِ «دایی جان ناپلئون»، که طنز را به سلاحی برای انتقاد اجتماعی بدل کرد، تا خسرو شکیبایی در «هامون» که جانمایه روشنفکری معاصر ایرانی را با صدای لرزان، نگاه مضطرب و مونولوگهای بیپایان جان بخشید.
در میان بازیگران زن نیز، نامهایی هستند که تاریخ سینمای ایران را غنا بخشیدهاند. سوسن تسلیمی در فیلم «باشو، غریبه کوچک»، مادری را بازی میکند که نه تنها با یک کودک غریبه، بلکه با اندوه جنگ، بیجایی و تنهایی روبهرو است. فریماه فرجامی با چهرهای عمیق و بازیای درونی، و گلچهره سجادیه با جسارت و صلابت در نقشهای زنانهای که فراتر از کلیشههاست، از دیگر نامهای ماندگار هستند. فاطمه معتمدآریا با طیف گستردهای از نقشها، از مادر تا معلم و زن روشنفکر، نمونهای از بازیگری است که همزمان صمیمی و پیچیده است. هدیه تهرانی و لیلا حاتمی نیز هر یک با حضور خاص، فضاهای متفاوتی از زن ایرانی در سینما را بازتاب دادهاند؛ یکی با سکوت و نگاه، دیگری با ظرافت و شکنندگی.
نقشهایی فراتر از قصهها
در سینمای ایران، نقشهایی بودهاند که از فیلم بیرون زدهاند و به زندگی مردم پیوستهاند. بازیگرانی که نقش یک معلم ساده، یک عاشق دردمند، یک کارگر خاموش، یا فردی با بحران روانی را آنچنان صادقانه ایفا کردهاند که مخاطب، آنها را در خیابانها، خانهها و خاطرات خود میبیند.
روز بازیگر، روز بزرگداشت کسانی است که زندگیشان را وقف دیدن و نشان دادن کردهاند. کسانی که واژگان را به گوشت، پوست و استخوان بدل میکنند. آنان، جهان کتاب، شعر، تاریخ، جامعه و اسطوره را زندگی میکنند؛ در قالبهایی که گاه بسیار از خودشان دور است، اما با عشق، آن را به حقیقتی انسانی بدل میکنند.
در روز ۱۴ اردیبهشت، باید بایستیم و به احترام آنان، کف بزنیم؛ نه فقط برای لحظات خنده و اشک، بلکه برای سالها تلاش خاموش، برای خسته نشدن از جستوجوی حقیقت در دل شخصیتها.
انتهای پیام/



