خراسان جنوبی به گفتوگوی عمل رسید نه شعار
به گزارش خبرگزاری برنا از خراسان جنوبی، در روزی که هوای استان با نفسهای تازه جوانان روشن شده بود، سالن استانداری خراسان جنوبی شبیه به کلاس درس فردا بود؛ جایی که نه مدیران برای ارائه گزارش آمده بودند و نه جوانان برای عکس یادگاری. اینجا میدان گفتوگوی نسلی بود که نمیخواهد آینده را ورق بزند؛ میخواهد آن را بنویسد. از نخستین دقایق جلسه، این روح امید و مسئولیت بود که فضا را شکل میداد. نمایندگان سمنهای حوزه های اجتماعی،کارافرینی،فرهنگی،اوقات فراغت،محیط زیست و.... هر یک با زبانی متفاوت اما با قلبی واحد سخن گفتند؛ از بحران آب و محیط زیست تا دغدغههای ازدواج، اقتصاد، مهارتآموزی و مشارکت اجتماعی.
اما در میان اینهمه موضوع، یک حقیقت مشترک میدرخشید: جوانان نمیخواهند فقط صدای اعتراض باشند؛ آنان شریک ساختناند، شریک تصمیمسازی و شریک آینده. نماینده سمنهای محیطزیستی با صدایی آرام اما قاطع، سخن را از آب آغاز کرد؛ نه به عنوان یک بحران خبری، که به مثابه زخم جاریِ سرزمین. او یاد شهیدان محیطزیست را زنده کرد و هشدار داد که نجات خراسان جنوبی، نیازمند صداقت در تصمیمگیری، پذیرش گذشته و تغییر جرأتمندانه مسیرهاست.
او سمنها را حلقه پیوند دانش، مردم و دولت معرفی کرد و تأکید نمود که نسل امروز، به جایگاه مشورتی رضایت نمیدهد؛ سهم ما در اجراست، نه فقط گفتگو. فعال اجتماعی دیگری، از تجربهای تازه سخن گفت؛ تجربهای که نشان میداد جوانان نه مأمور اداریاند و نه پیمانکار پروژههای صوری.
او با یادآوری رشد چشمگیر فعالیتهای جوانیاران و شبکه ایرانیاران جوان، خواستار انعطاف مدیریتی شد؛ اینکه میدان کنشگری اجتماعی باید آزاد و زنده بماند، بینیاز از دستورالعملهایی که روح داوطلبی را خاموش میکند. واژههایش عطر وقار داشت؛ وقاری که درونش شور عمل میسوخت:
جوان آمده تا بسازد، نه اینکه در صف نامه و امضا گم شود.
و زمانی که یک کارآفرین جوان بلند شد و از ۱۵۰ اشتغال مستقیم و بیش از هزار فرصت غیرمستقیم سخن گفت، سالن به احترام قامت اراده خم شد.
او از کسبوکاری نگفت که فقط روی کاغذ باشد، بلکه از خاک و عرق و میدان حرف زد؛ از تجربهای که هر روزش جنگ با محدودیتهاست و هر شبش امید به طلوع فردا.
سپس به احترام مدیریت استان که پشت میز نماند، سر تعظیم فرود آورد؛ مدیریتی که به جای دستور، کفش میدان پوشید و به جای جلسه پشت در بسته، راه خاکی و چهره مردم را برگزید.
او خواستار پیوند ملموستر میان مسئولان و جوانان شد؛ نه در قالب تشریفات، بلکه در صبحانهای ساده، کنار نیمکت تجربه و دفترچه ایدهها. این جلسه، جلسهای نبود که جوانان صرفاً مشکلات را فهرست کنند. آنان تصویر ساختند؛
تصویری از خراسان جنوبیِ فردا؛ از تجارتی که با سرمایه بومی جان میگیرد، از فرهنگی که ازدواج و خانواده را حمایت میکند، از شهرهایی که با انرژی جوان مدیریت میشوند، و از ساختاری که نقد را نه برنمیتابد، بلکه با آغوش باز میپذیرد.
جوانان از راهآهن گفتند، از رؤیای ریلهایی که نهفقط قطار، که شریان امید و توسعه را به این خاک میآورند.
از ضرورت حضور واقعی سمنها در ابرپروژهها، آنجا که آینده استان نوشته میشود و سهم جامعه باید فراتر از تماشا باشد. از اینکه خراسان جنوبی باید مدیران ملی را به این سرزمین دعوت کند تا صدا و خواستههایش شنیده شود، تا غبار دوری از مرکز از چهرهاش زدوده شود. از تشکیل شورای جوان و از نمایندگی نسل Z. نسلی که فقط مصرفکننده آینده نیست، بلکه معمار آن است. از استارتاپها، از کارآفرینی، از تسهیلگری اجتماعی و از اینکه این استان دیگر نمیخواهد منتظر فرصت باشد؛ میخواهد خود فرصت بسازد. تمام سالن، یک پیام واحد را فریاد نمیزد؛
آرام، بالغ و سربلند زمزمه میکرد: ما فقط خواهان آینده نیستیم؛ توان ساختن آن را داریم.




