در یادداشتی:

جواد اطاعت علت اصلی نتایج انتخابات تهران را بیان کرد

|
۱۳۹۵/۰۱/۰۷
|
۱۱:۲۲:۴۱
| کد خبر: ۳۸۶۱۷۵
جواد اطاعت علت اصلی نتایج انتخابات تهران را بیان کرد
از مقام ناظری سیاسی، معتقدم حضور مردم در انتخابات اخیر گرچه می‌تواند فضایی از شادی و شعف را ایجاد کند؛ ولی درعین‌حال، آن را پاشنه‌ آشیل توسعه در ایران می‌دانم. به‌عبارت دیگر، من از حضور مردم خوشحالم؛ اما با توجه به گذشته تاریخی ایران، این حضور مرا زیاد خوشحال نمی‌کند. چون نگرانم چهار سال دیگر با توجه به پارامترهای مهم، تاریخ تکرار شود.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری برنا؛ به نقل از پایگاه خبری جماران ،جواد اطاعت در یادداشتی دیدگاه خودش را در مورد انتخابات 7 اسفند بیان کرد.

مقدمه:

هر رویداد و پدیده سیاسی از علل و عواملی تاثیر می پذیرد؛ انتخابات که مهمترین و پیچیده ترین موضوع در مسائل مطرح در حوزه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و  سیاسی است نیز از علل و عواملی متاثر می باشد که موضوع مطالعه جامعه شناسان سیاسی است. سوال اساسی که مطرح می شود این است که رخداد هفتم اسفند از چه علل و عواملی تاثیر پذیرفته است؟ علیرغم تنگناهای مترتب بر این انتخابات از جمله رد صلاحیت های چهره های موثر یک جریان سیاسی، تنگناهای تبلیغاتی از نظر منابع مالی، فقدان رسانه های دیداری و شنیداری و... چگونه جریان اصلاح طلب در تهران پیروز انتخابات شد؟ آیا آنگونه که برخی از جامعه شناسان معتقدند دسترسی شهروندان به فضای مجازی از جمله کانالهای تلگرامی، رد صلاحیت های چهرهای مقبول و محبوب و واکنش اجتماعی به مظلومیت ایجاد شده، عملکرد منفی اصولگرایان در دولت هشت ساله و مجالس هفتم تا دهم که سه دوره اکثریت مجلس در اختیار اصولگرایان بود  و مواردی از این دست... دلیل پیروزی اصلاح طلبان بوده است ؟ واقعیت آن است که این عوامل تاثیر گذار بوده است؛ اما داده های آماری، علمی و تاریخی مبین واقعیت دیگری غیر از این عواملی که برخی از تحلیل گران به آن تمسک می جویند می باشد.  در این گفتار فقط انتخابات تهران را مبنای تحلیل خود قرار می دهیم چراکه از طرفی هنوز داده های مربوط به انتخابات سایر حوزه های انتخاباتی در اختیار نیست؛ مضافا اینکه انتخابات در حوزه های کوچک متاثر از عوامل، قومی، قبیله ای، جغرافیایی، منابع مالی و ... می باشد و نمی تواند به عنوان یک اقدام سیاسی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. اگر هم بنا باشد چنین کنیم باید هر حوزه انتخاباتی را به صورت مجزا مد نظر قرار دهیم که به داده های مورد نیاز و فرصت موسع تری نیازمند است

الف، نقد و ارزیابی تحلیل های موجود؛

ا-  آیا انتخابات در تهران متاثر از رشد تکنولوژی های ارتباطی و فضای مجازی بویژه تلگرام بوده است که برخی از تحلیل گران بر آن بسیار تاکید می کنند؟

به دلایل ذیل پاسخ منفی است. اگر بپذیریم که پیروزی اصلاح طلبان در این انتخابات به دلیل فضای مجازی بوده است یکسره به خطا رفته ایم، چراکه در دوم خرداد 1376 هم مردم ایران و از جمله شهروندان تهرانی به صندوق ها هجوم آوردند و به سید محمد خاتمی رای دادند که نه تنها فضای مجازی وجود نداشت که تلفن همراه هم هنوز عمومیت پیدا نکرده بود. حضور مردم تهران در انتخابات مجلس ششم در سال 1387 و حتی در انتخابات 1392 که اصلاح طلبان در دوشنبه شب بیانیه حمایت از روحانی را منتشر کردند و جمعه آقای روحانی رییس جمهور شدند از تلگرام و کانالهای تلگرامی خبری نبود.

در ثانی امکانات رسانه ای اصولگرایان از جمله صدا و سیما ، سایت های خبری، و دیگر امکانات رسانه ای اصولگرایان به مراتب بیشتر از اصلاح طلبان بود و اگر قرار بر این باشد که فقط رسانه ها تاثیر گذار باشند که باید اصولگرایان پیروز میدان باشند.  سوم اینکه آمارهای موجود نیز مبین واقعیت دیگری است. بر اساس آمارهای موجود حدود 14 میلیون ایرانی از فضای تلگرامی استفاده می کنند که آنهم در کل کشور 3 تا 4 درصد فضای تلگرام مربوط به تبلیغات انتخاباتی بوده است که عدد قابل توجهی نیست. مضافا اینکه 30 کانال اول پربیننده تلگرام غیر سیاسی است. از طرفی بزرگترین کانال تلگرامی موجود(گیز میز) 5 برابر بزرگترین کانال تلگرامی سیاسی است.

2- یکی از دلایلی که برخی برای پیروزی اصلاح طلبان مطرح می کنند این است که رد صلاحیت های گسترده و واکنش مردم در حمایت جریان مظلوم باعث این پیروزی شده است.در واقع آیا رای به اصلاح طلبان در واکنش به رد صلاحیت ها بوده است؟

اگر گفته شود رد صلاحیت ها باعث واکنش مردم و دلیلی برای حضور آنان در عرصه انتخابات و حمایت از مظلوم  و باعث پیروزی اصلاح طلبان شده است؛ پس باید بپذیریم که اگر چهرهای شاخص اصلاح طلب تایید می شدند و رد صلاحیتی درکار نبود اصلاح طلبان بازنده انتخابات می شدند که قطعا مغالطه آشکاری است. بنابراین داده فوق یعنی رد صلاحیت ها نمی تواند دلیل درستی برای پیروزی اصلاح طلبان باشد؛ اما می توان گفت اصلاح طلبان حتی با رد صلاحیت ها هم قهر نکردند و منفعل نشدند و کاری که قرار بود با تیم اول خود انجام دهند با تیم امید هم انجام دادند.

3- آیا عملکرد نامناسب اصولگرایان در سه دوره متوالی باعث شکست آنان بوده است؟

واقعیت این است که عملکرد اصولگرایان آنگونه که نماگرهای اقتصادی نشان می دهد بسیار منفی بوده است. یعنی آنان در سال 1384 کشور را در شرایط رشد اقتصادی نزدیک به 7 درصد و تورم 8/10 تحویل گرفتند و با درآمدهای بالای نفتی و حمایت همه جانبه ارکان نظام سیاسی در سال 92 با تورم بالای 30 درصد و رشد منفی 6/5 تحویل دادند و موارد متعدد دیگر که فرصت طرح آن نیست. اما داده های آماری مبین واقعیت دیگری است و آن اینکه برعکس، آراء اصولگرایان در دوره دهم (انتخابات هفتم اسفند) در تهران بیشتر از دوره های قبلی بویژه مجلس نهم بوده است. پس اصولگرایان دچار ریزش آراء نشده اند و آراء آنان به سبد اصلاح طلبان واریز نشده است.

4- آیا مردم ایران با آگاهی طبقاتی رای می دهند؟ آیا احزاب و سیاستمداران ایرانی هرکدام طبقه خاصی را نمایندگی می کنند؟

در اینجا نیز پاسخ منفی است؟ چرا که  رییس دولت اصلاحات در خرداد 1376 بعد از شهرستان محل تولد خود( الگوی محیطی و جغرافیایی) بیشترین رای را در شهرستان ایذه دریافت داشت و بعد از استان مازندران که محل تولد آقای ناطق نوری بود و استان لرستان که بعدا معلوم شد به صورت سازمان یافته تغلب شده است، پیروز انتخابات 76 کمترین میزان رای را در تهران در مقایسه با میانگین کشور و سایر استانها کسب کرد. آیا با این رای آقای خاتمی طبقه خاصی را نمایندگی می کند؟ آقای روحانی کدام طبقه اجتماعی را نمایندگی می کند که در انتخابات 1392 در مقایسه با سایر رقبا بیشترین درصد آراء خود را به نسبت جمعیت از روستاها کسب کرد و کمترین آراء ایشان در مقایسه با دیگر نامزدها در تهران بود.

5- آیا کلیت مردم ایران از خارج از مرزها و تحت تاثیر رسانه هایی چون BBC، VOA، رادیو فردا و... متاثر می شوند؟ آیا آنها واقیت های موجود ایران را در انتخابات اخیر بازتاب داده اند یا فراتر از آن آنها هستند که جهت گیری های سیاسی ایرانیان را تعیین کرده اند؟

پاسخ به این سوال هم منفی است؛ چراکه اولا این رسانه ها خط تحریم انتخابات را دنبال می کردند ونه حمایت از اصلاح طلبان. درثانی از آنجا که این رسانه ها و گردانندگان آنها مخالف وضع موجود در ایران هستند چه بسا از تغییر وضع موجود هم استقبال هم بکنند. همانگونه که انگلیسی ها که در اوایل سده بیستم میلادی به دلیل نفوذ روسها در ساختار قدرت در ایران که متاثر از شکست ایران در جنگ های اول و دوم ایران و روس بود از تغییر وضع موجود در ایران از جمله از نهضت مشروطه استقبال می کردند و یا اینکه رهبران شوروی از انقلاب اسلامی در ایران خشنود بودند و در روزنامه های شوروی و رهبران این کشور از جمله برژنف از انقلاب ایران تمجید می کردند.

ایران کشوری است که از منظر تئوری‌های ژئوپلیتیک در «ریملند» (سرزمین‌های حاشیه‌ای) دو قطب قدرت بری (روسیه) و بحری (قبلا انگلستان و سپس آمریکا) قرار می‌گیرد. تاریخ و تحولات کشورهایی که در منطقه حائل یا حاشیه‌ای قدرت بری و بحری قرار دارند، یا به عبارتی در خطوط گسل شرق و غرب قرار دارند، تا حدودی تحت‌تأثیر مناسبت میان دو قدرت قرار می‌گیرند. در مورد ایران هم، برخی نهضت مشروطه را نهضتی انگلیسی دانسته‌اند. دلیلی که می‌آورند این است که انگلستان از نهضت مشروطیت حمایت می‌کرد، درهای سفارت خود را بر روی معترضان گشود و مثلا به آنها درون سفارت غذا می‌دادند. در حالیکه واقعیت تاریخی بسیار پیچیده‌تر است. قبل از نهضت مشروطه، ایران با جنگ‌های دوگانه ایران و روس به‌ویژه عهدنامه ترکمانچای، ایران تحت‌سلطه روس‌ها قرار گرفت. آنها توانستند در ایران، نیروی نظامی قزاق ایجاد کنند که فرماندهی آنها توسط روس‌ها انجام می‌شد؛ در دربار قاجار بسیار ذی‌نفوذ بودند؛ حتی لیاخوف روسی مجلس را به توپ بست؛ و مهمتر از همه اینکه در عهدنامه ترکمانچای قید شده بود که روس‌ها تداوم سلطنت قاجاریه را تضمین می‌کردند که مداخله‌ای آشکار در سیاست و حکومت ایران بود. حتی اینکه کدام‌یک از فرزندان پادشاه قاجار به سلطنت برسد، به حمایت روس‌ها بستگی داشت. بنابراین، «وضع موجود» در مقطع انقلاب مشروطیت چنین بود و عملا کشور تحت‌سلطه قدرت بری قرار داشت. متقابلا، قدرت بحریِ وقت (انگلستان) با وضع موجود مخالف بود و طبعا، از هر حرکت و جنبشی که می‌خواست وضع موجود را تغییر دهد، حمایت می‌کرد. اما این، به‌معنای انگلیسی بودن جنبش مشروطیت نیست. همین طور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی غرب با وضع موجود ایران مخالف است و ممکن است از حرکت های احتمالی منجر به تغییر و تحولاتی گردد استقبال هم بکنند ؛ اما اینها دلیلی برای غربی قلمداد کردن جهت گیری های سیاسی جریان های داخلی ایران نیست.

 

6-با این حساب و با نقد نظریاتی که این روزها ارائه شده است، انتخابات در ایران و بطور مشخص در تهران از چه علل و عواملی متاثر است؟

بطور کلی برای فهم پدیده انتخابات می توانیم از الگوی های "بازیگر خردمند"، "الگوی جغرافیایی یا محیطی"، "الگوی سیاسی و حزبی" ، "الگوی فرهنگ سیاسی و یا روانشناسی اجتماعی" و الگوی گفتمان-  پاد گفتمان" استفاده کرد. که به منظور جلوگیری از اطاله کلام از دو الگوی فرهنگ و یا روانشناسی اجتماعی که موضوع مطالعه رفتارگرایان است و همینطور الگوی گفتمان، پادگفتمان برای تبیین این انتخابات استفاده می کنیم. از منظر فرهنگ سیاسی کسانی همچون آلکسی دوتوکویل فرانسوی، تکلوت پارسونز، رونالد چیلکوت، آلموند ووربا، ماروین زونیس و لئونارد بایندر مطالعات و پژوهشهای خوبی انجام داده اند که می تواند در این خصوص کمک کننده باشد.

ب؛ الگوی فرهنگ و روانشناسی اجتماعی (تحلیل تاریخی: حضور و  انزوا)

یکی از زوایای مهمی که در تحلیل انتخابات اخیر می‌توان به آن پرداخت، از منظر فرهنگ سیاسی یا روانشناسی اجتماعی ایرانیان است. تجربه سیاسی به‌ویژه در سده اخیر، نشان از آن دارد که ایرانیان در مقاطع مهم و تاریخ‌ساز ابتدا به‌طور جدی وارد میدان می‌شوند و حتی از جان خود مایه می‌گذارند؛ اما خیلی زود هم پشیمان و سرخورده می‌شوند و عقب‌نشینی می‌کنند. چندسال بعد دوباره به میدان می‌آیند، اما باز هم قهر می‌کنند و کنار می‌روند و باز هم، همین چرخه را تکرار کرده‌اند. این روند باعث شده تا بگوییم روند توسعه به‌معنای عام آن در ایران، خطی و تکاملی نیست؛ بلکه غیرخطی و زیگزاگی است. ما اگر نمودار سیاست‌خارجی ایران را رسم کنیم، به شکل غیر خطی یا زیگزاگی برخواهیم خورد. نمودار سیاست‌داخلی هم، همین خواهد بود. این مشکل، برآمده از فرهنگ‌سیاسی ایرانیان است. حال، اگر بخواهیم این فرض را بر روی تاریخ معاصر ایران پیاده کنیم؛ خواهیم دید در مشروطه، مردم به صحنه آمدند و از جان خود هم مایه گذاشتند. مشروطه‌خواهان خیلی مقاومت کردند؛ دهان فرخی‌یزدی‌ها دوخته شد، مجلس به توپ بسته شد، محمدعلی‌شاه کودتا کرد، مردم در برابر کودتای محمدعلی‌شاه ایستادگی کردند، کودتا شکست خورد، محمدعلی‌شاه متواری شد، مشروطه‌خواهان موفق شدند و نهایتا نهضت مشروطه به پیروزی رسید. ولی پس از پیروزی، مردم و نخبگان تصور کردند که بلافاصله ایران باید به سطح دموکراسی کشوری نظیر سوئیس برسد و مرّ قانون در آن رعایت شود.

کتاب «دو کلمه» در عصر مشروطه مشهور است که نویسنده آن اعتقاد داشت راه‌حل مسایل ایران دو کلمه است: قانون و بازهم قانون. یا با نگاهی به روزنامه‌ها و مقالات صدر مشروطه، خواهیم دید که همه روشنفکران و نویسندگان از این می‌نالند که چرا مرّ قانون اجرا نمی‌شود. این مسأله، نشان از آن دارد که در صدر مشروطه انتظارات بالایی وجود داشت و این توقع وجود داشت که ایران به‌عنوان کشوری توسعه‌نیافته، بلافاصله به توسعه دست یابد و تمام آمال و آرزوهای ملت با پیروزی مشروطیت محقق شود. طبعا وقتی این امر محقق نشد، مردم سرخورده شدند و با خود گفتند وضعیت که بدتر شد؛ ناامنی و مشکلات اقتصادی و گرفتاری‌ها که افزایش یافت؛ پس همان بهتر که به قول ملک‌الشعرای بهار، یک رهبر آهنین‌پنجه‌ای باید باشد که امنیت را برقرار کند. حتی افرادی نظیر مرحوم مدرس هم معتقد بودند مدتی باید به همان «استبداد سابق» عمل کرد. این فضا باعث شد که مردم انزوا پیشه کنند و از میدان سیاست به خانه‌های خود بازگردند.

بازگشت مردم به خانه‌ها منجر به این شد که رضاخان در سوم اسفندماه 1299 کودتا کند و با فتح تهران بیانیه‌ای دهد با عبارت «من حکم می‌کنم». و واقعا هم حکم کرد. این سؤال پیش می‌آید مردمی که در برابر کودتای محمدعلی‌شاه مقاومت کردند، در زمان کودتای رضاخان کجا بودند؟ ما کاری به عملکرد بعدی رضاخان نداریم. ما همین روند را با وضوحی بسیار بیشتر در مقطع نهضت ملی شدن صنعت نفت هم می‌بینیم. ملتی که در قیام 30 تیر 1331 به صحنه می‌آید و از جان خود را برای مصدق مایه می گذارد و قوام را ساقط می‌کند تا مصدق به قدرت بازگردد؛ در یک‌سال و 28 روز بعد، در کودتای 28 مرداد حتی یک شعار به نفع مصدق نمی‌دهد و کودتایی که 25 مرداد شکست خورده بود،در 28 مرداد با ریختن جمعی ارذل و اوباش به خیابان‌های تهران و دستگیری دکتر مصدق به پیروزی می‌رسد. سؤال این است که مصدق دارای چه ویژگی‌هایی بود که یکسال قبل مستحق آن باشد که مردم حاضر بودند جان خود را هم برای او فدا کنند و واقعا هم فدا کردند؛ اما یکسال و 28 روز بعد چه خبث و خیانتی کرد که مستوجب آن می شود که یک شعار هم در حمایت از او داده نشود؟ در اینجا هم، باز کاری به خوبی یا بدی عملکرد مصدق نداریم.

در جنبش اصلاحی بعد از دوم‌خرداد 1376 هم، مردم در سال 76 واقعا به میدان آمدند، در سال 78 هم همچنان در میدان حضور داشتند و به اصلاح‌طلبان در مجلس ششم رأی دادند، اما نهایت حضورشان چهار سال بود که در دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری آقای خاتمی در سال 1380، بار دیگر به ایشان رأی دادند. ولی در سال 1382 که انتخابات دوره دوم شوراها برگزار شد- درحالیکه نه نظارت استصوابی وجود داشت و کاندیداهای همه جریانات فکری و سیاسی تأیید شده بودند و به‌زعم من، آزادترین انتخابات در تاریخ ایران بود – مردم قهر کردند و به خانه‌های خود رفتند و در نتیجه، کرسی‌های شورای شهر دوم تهران با 10 تا 11 درصد آرای مردم، در اختیار اصولگرایان قرار گرفت و بعد هم احمدی‌نژاد شهردار تهران شد و اتفاقات بعدی.

از سال 1392 در انتخابات ریاست‌جمهوری، بعد از 10 سال دوباره مردم به صحنه آمدند. آقای روحانی در نظرسنجی‌ ابتدای هفته منتهی به 24 خرداد، با حدود 12 درصد آرای مردم در رتبه چهارم قرار داشت. اما اصلاح‌طلبان و آقای خاتمی دوشنبه‌شب به نفع آقای روحانی بیانیه دادند که در نتیجه آن، سیر صعودی سریع آقای روحانی شروع شد و با بیش از 50 درصد آرا به ریاست‌جمهوری رسید. انتخابات هفتم‌اسفند، نشانه تداوم حضور مردم و حامیان اصلاحات در صحنه است. در شرایطی که اصلاح‌طلبان ستاد انتخاباتی قدرتمندی نداشتند و اکثر کاندیداهای اصلی و شناخته‌شده‌شان هم ردصلاحیت شده بودند؛ چون این انتخابات در «دوره حضور مردم» واقع شد، پیروزی آنها را در پی آورد. «دوره حضور» را می‌توان با زلزله مقایسه کرد. زمانی که زلزله می‌آید، چون حالت سینوسی دارد و طول موج آن بالا و پایین می رود، وقتی طول موج همان زلزله پایین باشد، یک ساختمان ضعیف را هم فرونمی‌ریزد؛ اما زمانی که در حالت سینوسی طول موج بالا می آید ساختمانی محکم را هم ویران می کند. انتخابات هفتم‌اسفند نشان داد که فعلا طول موج مردم بالاست. اما تجربه تاریخی تحولات سیاسی در ایران معاصر، نگرانی‌ها نسبت به آینده را زنده نگاه می‌دارد. مثلِ ایرانی همچون کوهنوردی است که قصد صعود به قله توچال را دارد و حرکت خود را با سرعت بالا آغاز می‌کند. اما چون مسیر کوه پرفراز و نشیب است و نمی‌توان در بلندمدت با سرعت حرکت کرد، خسته‌ و سرخورده می‌شود و به پایین بازمی‌گردد. دوباره قصد صعود می‌کند و دیگربار بازمی‌گردد. یعنی، ما پیشرفت نمی‌کنیم؛ مدام به جای اول خود بازمی‌گردیم.جالب آنکه در ادبیات ایرانی، می‌خوانیم:

رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود

رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

مرحوم مهندس بازرگان هم از «سیاست گام‌به‌گام» دفاع می‌کرد. من معتقدم به جای این تعبیر، بهتر است از سیاست «آهسته و پیوسته» سخن گفت تا تداوم را هم با خود داشته باشد. در مثالی دیگر، می‌توان فرهنگ سیاسی ایرانیان را با دانش‌آموزی قیاس گرفت که چند سال به‌خوبی درس می‌خواند و رتبه اول می‌شود؛ اما ناگهان ترک‌تحصیل می‌کند و چند سال بعد، مجددا به کلاس درس و تحصیل علم برمی گردد و پس از چند سال، دوباره ترک‌تحصیل می‌کند. در نتیجه، آموخته‌های خود را فراموش می‌کند. چنین است که در فعالیت سیاسی ایرانیان، تداوم و استقامت دیده نمی‌شود. چنانکه سعدی شیرازی هم می‌گوید:

رفتن و نشستن / به که دویدن و گسستن

ای که مشتاق منزلی مشتاب، پند من کار بند و صبر آموز  / اسب تازی دو تک رود به شتاب و اشتر آهسته می رود شب و روز

رفتار سیاسی ما همچون اسب تازی می‌ماند که سرعت می‌گیریم و زود خسته می‌شویم و از ادامه راه، بازمی‌مانیم. اما شتر گرچه آهسته می‌رود، اما شبانه‌روز حرکت می‌کند. یا پیامبر اسلام فرمود: سوره هود مرا پیر کرد. دلیل آن را پرسیدند. فرمود: به علت آنکه در آن آمده «فاستقم کماامرت». (استقامت در کارها). مرحوم بازرگان در یکی از کتاب‌هایش می‌گوید: «ایرانیان خوب می‌جنگند، ولی تا آخر نمی‌جنگند». (یعنی کار را ادامه نمی‌دهند). برهمین اساس، از مقام ناظری سیاسی، معتقدم حضور مردم در انتخابات اخیر گرچه می‌تواند فضایی از شادی و شعف را ایجاد کند؛ ولی درعین‌حال، آن را پاشنه‌ آشیل توسعه در ایران می‌دانم. به‌عبارت دیگر، من از حضور مردم خوشحالم؛ اما با توجه به گذشته تاریخی ایران، این حضور مرا زیاد خوشحال نمی‌کند. چون نگرانم چهار سال دیگر با توجه به پارامترهای مهم، تاریخ تکرار شود. این پارامترها یا عناصر عبارتند از:

  1. انتظارات بالای ایرانیان که عجول هستند و می‌خواهند به‌سرعت به مطالبات انباشته شده خود دست یابند و چون امکان ندارد بتوان کشوری توسعه‌نیافته را ظرف یک یا دو دهه توسعه داد؛ خطر آن است که مردم بار دیگر دچار سرخوردگی و عقب‌نشینی شوند. بنابراین انتظارات فزاینده که جیمزدیوس آن را در بحث انقلاب ها تبیین می کند در این حوزه نیز کاربرد دارد. برای مثال فرهنگ ایرانی ها بر خلاف فرهنگ یا روانشناسی انگلیسی‌هاست که می‌بینیم اصلاحات خود را از قرن دوازدهم آغاز کرده‌اند و امروز در قرن بیست‌ویکم، هنوز نظام سلطنت را حفظ کرده‌اند و حتی لردها، هنوز واجد امتیازاتی نسبت به عموم شهروندان هستند. گرچه به مرور، نظام دموکراتیک‌تر، حقوق افراد برابرتر و قدرت از دربار به مردم منتقل شده است. هنوز مجلس سنا مرکب از اشراف موروثی و لردها وجود دارد ؛ اگرچه قدرت آن طی فرایند زمان به مجلس نمایندگان منتقل شده است.
  2. در انزوای مردم از عرصه سیاسی، منازعات نخبگان بسیار تعیین‌کننده است. کمااینکه در مشروطه، وقتی بین ملیون و مذهبی‌ها اختلاف حادث می‌شود و به اعدام شیخ‌فضل‌الله نوری می‌انجامد، مردم می‌گویند وقتی خود مشروطه‌خواهان با خودشان مشغول منازعه و دعوا هستند، چرا ما باید در صحنه بمانیم؟ در نتیجه، عرصه سیاست را رها کردند و به خانه‌های خود بازگشتند. در نهضت ملی شدن صنعت نفت هم، تا زمانی که مصدق و کاشانی متحد بودند؛ مردم هم حضور داشتند. اما هنگامی که بین آنها به‌عنوان رهبران نهضت، شکاف افتاد؛ مردم عقب‌نشینی کردند. در اصلاحات پس از دوم‌خرداد 1376 به بعد هم، اختلاف‌نظری که بین رهبران سیاسی جبهه اصلاحات و نیز بین نخبگان سیاسی اصلاح‌طلب با نخبگان حاکم ایجاد شد؛ یکی از عوامل به حاشیه رفتن حامیان اصلاحات بود و منازعات شورای شهر که در اختیار اصلاح طلبان بود نیز تاثیر خود را بر انزوای مردم گذاشت. شعارهایی مثل "عبور از خاتمی" و مواردی از این دست هم این انزوا را تسریع کرد.

بنابراین رفتار سیاسی، روح جمعی یا روانشناسی اجتماعی در کشورهای مختلف متفاوت است و همانگونه که خلقیات هر فرد با دیگری متفاوت است روح جمعی کشورها هم با یکدیگر متفاوتند؛ کما اینکه فرانسوی ها بر عکس انگلیسی ها رفتار می کنند. مثل معروفی است که اگر سه فرانسوی با یکدیگر باشند تصمیم می گیرند که انقلاب کنند. از زمان انقلاب کبیر فرانسه در سال 1787 تا تثبیت جمهوری پنجم توسط جنرال دوگل بعد از جنگ جهانی دوم فرانسوی ها 15 رژیم مختلف سیاسی را برسر کار آوردند. بعضا کمتر از دوسال قانون اساسی را عوض می کردند. هنوز هم شاهد آن هستیم که در طول سال چندین بار فرانسوی ها اعتصاب و اعتراض می کنند. اعتصاب کشاورزان فرانسوی و اشغال خیابانها توسط تراکتورهایشان. اعتصاب کامیون داران، خلبانان و....

اما نکته مثبت فرانسوی ها آن است که همیشه در صحنه حضور دارند و در مقابل موضوعات واکنش نشان می دهند. اما ایرانی ها از فرایند حضور و انزوا – حضور وانزوا .... پیروی می کنند.

 

ج؛ پادگفتمان تغییر علیه گفتمان موجود

در عرصه تحولات سیاسی ایران فعلا دو گفتمان در مقابل هم صف آرایی کرده اند، گفتمان حفظ وضع موجود که محافظه کاران ایرانی که تحت عنوان اصولگرا شناخته می شوند، آنرا نمایندگی می کنند و پادگفتمان مقاومت که مخالف وضع موجود است که اصلاح طلبان ایرانی نمایندگان آن هستند. واقعیت این است که در اثر سوء مدیریت و ناکارامدی نظام اداری، اجرایی و سیاسی ایرانیان در زندگی روزمره با مشکلات عدیده ای مواجه هستند. شاخص های اقتصادی و اجتماعی هم مبین این واقعیت است. ایرانیان انقلاب کردند که از وضع موجود به سمت وضع مطلوب حرکت کنند؛ اما به دلایل داخلی و بین المللی با تنگناهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مواجه شده اند و از وضع موجود کنونی راضی نیستند. لذا هر نامزد انتخاباتی یا هر حزب و جریان سیاسی و فکری که وضع موجود را نمایندگی کند مورد اقبال مردم نبوده و نخواهد بود. در سال 1376 اقای ناطق نوری سمبل حفظ وضع موجود و خاتمی نماینده تغییر وضع موجود شناخته شد و با آراء خیره کننده ای مواجه گشت.

در سال 1384 هم آقای هاشمی رفسنجانی نماینده حفظ وضع موجود و جناب احمدی نژاد با رویکرد اعتراضی خویش به سیاست های گذشته و جاری کشور به عنوان نماینده تغییر وضع موجود در اذهان ایرانیان جا افتاد. در سال 1392 نیز اگرچه همه نامزدها به نوعی انتقاداتی را مطرح می کردند؛ اما این آقای روحانی بود که رویکرد خود را از انتقاد از وضع موجود پا را فراتر گذاشت و رویکرد اعتراضی در قبال سیاست های جاری کشور بویژه در حوزه سیاست خارجی که منجر به تحریم ها شده بود را وجهه همت خویش قرار داد و به عنوان نماینده تغییر وضع موجود شناخته شد. مهمتر آنکه جریان اصلاحات که خود به عنوان پادگفتمان گفتمان حاکم شناخته می شد از آقای روحانی حمایت کرد و نمایندگی تغییر وضع موجود از طرف روحانی در اذهان ایرانیان تثبیت شد.

در انتخابات اخیر در هفتم اسفند 92 هم رقابت و منازعه بین گفتمان موجود در مجلس که اکثریت آن را محافظه کاران تشکیل می دادند با پادگفتمان موجود که طرفدار تغییر وضع موجود هستند قرار داشت و بطور طبیعی ایرانیان مخالف وضع موجود که از شرایط حاکم رضایت نداشتند به طرفداران تغییر رای دادند.

 

نظر شما