به گزارش خبرگزاری برنا از کرمان؛ ژولین گرین نیز نویسندهی فرانسوی آمریکاییتبار است که این رمان یکی از شاخصترین آثار او به شما میرود. این رمان با ماجرایی جادویی تبدیل شدن شخصیت اصلی رمان به شخصیتهای دیگر فرم یافته و با ماجراهای پی در پی ادامه پیدا میکند. در تمامی آثار گرین کوشش روانشناسانه روحانی پیوستهای برای خودشناسی بهتر به چشم میخورد.
مترجم این اثر داوود نوابی متولد ۱۳۱۳ کرمان است و از مترجمین باسابقه زبان فرانسه است. او تاکنون بیش از 20 اثر را از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کردهاست که عمدتا رمان هستند. «ترینیتی (تثلیث)»، «دیو در تن»، «من اگر شما بودم» «راهی برای رهایی» و .... از جمله این رمانها هستند.
از داوود نوابی رمان «ترینیتی» اثر بزرگ لئون اوریس و «چنبره افعیها» و «راهی برای رهایی» از فرانسوا موریاک نیز به زودی توسط نشر نون منتشر خواهد شد.
رمان «من اگر شما بودم» اثر ژولین گرین در 272صفحه توسط نشرنون و با قیمت 18000تومان روانه بازار نشر شده است. نسخة دیجیتال این کتاب تنها پنجشنبه و جمعه این هفته با 50درصد تخفیف قابل تهیه است.
بخشی از رمان:
«به لکهای از جوهر که روی خشککن بود خیرهشد، مثل آنکه قرار بود این لکه جوابِ سؤالش را بدهد. لکهای با شکل غیرعادی که آدم را به فکر سایة یک دستِ بدون شست میانداخت و وقتی که خوب به آن نگاه میکردی خیال میکردی که حرکت میکند. حرکتی هرچند مختصر، از راست به چپ. فابین چند روز پیش هم متوجه این قضیه شده بود. انگشتان دراز و باریک از یک حرص بهخصوص حکایت میکرد. به دست یک دزد شباهت داشت، ولی دزدی که چیزی غیر از پول و طلا دزدیده باشد.
فابین زمزمه کرد: «دزد باد.» آنگاه بلندتر تکرار کرد: «دزد باد، دزد باد.» و بعد بدون توقف نوشت:
او را دزد باد مینامیدند چونکه با وجود کوششی که میکرد، هرگز موفقیتی به دست نمیآورد. چشمان درشتی شبیه به بچهگوزن داشت. چشمانی که از هم خیلی فاصله داشتند و موهای مشکی که دائماً به روی پیشانیش میریخت و مثل پر نرم و درخشان بود. هر از گاهی شروع به خواندن آوازهایی میکرد که کلماتش معنی نداشت ولی دست آخر کسانی که آن کلمات را میشنیدند ناراحت میشدند.
پدرش از او میپرسید: «این چرندیات را از کدام جهنم درهای میآوری؟» و او جواب میداد: «من دنبال آنها نمیگردم، باد هوا وقتی که از برجهای کلیسا گذر میکند آنها را برایم میآورد.» آنوقت پدرش دست دراز میکرد که به او سیلی بزند، ولی دزد باد خیلی چابکتر از آن بود که بتوانند گیرش بیندازند و در میرفت و دیگر تا شب کسی او را نمیدید».