از همان روزهای نخست شروع رقابتهای انتخاباتی دوازدهمین دوره انتنخابات ریاستجمهوری، و با مشخص شدن کاندیداهای نهایی، میشد به وضوح تشخیص داد که رقیب اصلی شیخ حسن روحانی برای امتداد کابینه امید در 4 سال آینده، در میان این کاندیداهای تایید صلاحیت شده نیست!
هر چه به پیش میآمدیم، با مشخصتر شدن عیار واقعی کاندیداها، تقابل رقبای انتخاباتی شکل جدیتری به خود میگرفت. این سیر، گرچه خیلی زود منجر به دلسردی قشر کثیری از اصولگرایان و دل بریدن آنان از حصول نتیجه در 29 اردیبهشت شد، اما اسباب آرامش قطعی نیروهای فعال میدانی و نخبگان اصلاحطلب و اعتدالی را فراهم نیاورد!
اصلاحطلبان و اعتدالیون و حامیان شیخ حسن روحانی، با رقیبی به مراتب پیچیدهتر و قدرتمندتر از 3 کاندیدای مستاصل اصولگرا، روبرو هستند. رقیبی نیرومند که شکستش نیازمند یک سازوکار هوشمندانه و مدون، است.
رقیب اصلی شیخ حسن روحانی، در انتخابات پیش رو، نه سرداری با سابقه دو شکست در انتخابات ریاست جمهوری بود و نه معاون سابق قوه قضاییه. این حریف سنگین و چالشبرانگیز کسی نیست جز منفعلین و به اصطلاح تحریمیها. اینان که از لایههای اجتماعی متفاوت و با رویکردهای بعضا پارادوکسیکال، به دنبال یک اقدام مشترک هستند، بیشترین سهم را در تعیین نتیجه پایانی نبرد سهمگین و سرنوشتساز دوازدهم دارند.
چرایی قهر این بخش از جامعه با صندوقهای رای که دغدغههای خواص خود را دارند، مجال مفصل میطلبد که در این مقال، محل بحث ما نیست.
این دوستان و بزرگواران که شاید حتی لحظهای به این نکته حیاتی دقت نکردهاند که این به اصطلاح کنش سیاسی، در واقع بازی در زمین همانهایی است که ذرهای مشارکت و آینده تحریمکنندگان انتخاب برایشان اهمیت ندارد، ظاهرا مسخ در ایده اعتراض به سیستم با عدم مشارکت درانتخابات، هستند. تعارض ماهیت این کنش سیاسی با ماحصلش، آن جایی خودنمایی میکند که این طیف، ناخودآگاه یا عامدانه، دوشادوش همه رقبای رادیکال ناامید اصلاحطلبان و اعتدالیون به مبارزه با تنها امید امتداد مسیر اصلاح مسالمتآمیز و تغییر کمهزینه و پیوسته در ایران، مبادرت میورزند.
در روزهای کم باقی مانده تا جمعه حساس آتی، همه نیروهای ستادی، میدانی و فعالین مجازی و نظریه پردازان اصلاحطلب و اعتدالیون باید تمامی هم و غم خود را متمرکز بالا بردن میزان مشارکت عمومی با اتکا به اقناع این دست رای دهندگان باالقوه کنند. ضرورت این امر باید به همه ستادها گوشزد شود تا با تاکید بر هویت اجتماعی مشترکی که قاطبه منفعلین و تحریمکنندگان انتخابات با اهداف اصلاحطلبانه رای دهندگان به شیخ حسن روحانی دارا میباشند، بتوان حداکثر این بخش قابل اعتنا جامعه را به پای صندوقها کشاند.
همان گونه که سید محمد خاتمی با استفاده مجدد از سرمایه اجتماعی خود بار دیگر به صحنه آمد و با تکرار حمایت خود از شیخ حسن روحانی، رای به او را ادامه نیمه راهی دانست که در خرداد 92 آن را آغاز کردهایم، برای دفاع از دستاوردهایی که در این سالها با دشواری فراوان به دست آمدهاند، باید با تمام قوا به میدان آمد. باید از تمامی ابزاها و ظرفیتهای ممکن و پتانسیلهای موجود برای تحریک بخش منفعل جامعه استفاده کرد تا در کنار مشروعیتزایی برای نظام، پیروزی قاطعانه شیخ حسن روحانی را نیز تضمین کنیم.
در جبهه مقابل البته شرایط کاملا متفاوتی حکم فرما است. آشوب و سردرگمی این روزها بر پیکره از هم گسیخته اردوگاه اصولگرایی سایه افکندهاند. آن ها که از پس سراب جمنا به دنبال وحدت ناشدنی اجزاء متکثر خود برآمده بودند، این روزها خستهتر از هر زمان دیگری به دنبال برون رفت از شرایط لجام گسیختهای هستند که کاندیداهای اصلحشان برایشان فراهم آوردهاند.
قرار بر این بود تا زیر سایه نام تولیت آستان قدس رضوی و با استفاده از فضای وحدت ایجاد شده هر چند سلبی و قهری، به شکستهای اخیر خود پایان دهند. آن ها اراده بر استتار تناقضات متعدد درونی خود کرده بودند و برای این هدف تلاش وافری هم به خرج دادند. کاندیداهای باالقوه مدعی مطیع نشده، یکی پس از دیگری تحت فشارهای پیدا و پنهان سران خاکستری جمنانشین، میدان نبرد را به نفع داماد امام جمعه محترم مشهد، ترک میگفتند. آنها هم که سر تعظیم فرود نیاورده بودند، نتوانستند از سد فیلترهای شورای نگهبان به سلامت عبور کنند.
حال ابراهیم رییسی مانده بود و سردار اصولگرایی که هنوز مهر دو شکست قبلیاش در این عرصه روی پیشانیاش، داغ مانده است.
ابراهیم رییسی همچون صندوقچهای در بسته، بیشترین توجهات را تا قبل شروع رسمی دوره رسمی تبلیغات به خود جلب کرده بود و با وجود حمایت گسترده و سنگین دستگاه عظیم الجثه رسانهای اصولگرایان رادیکال از او، همه به انتظار رقیب قدر و هولناکی برای شیخ حسن نشسته بودند. رقیبی که البته از گوشه کنار، ضعف های قابل اعتنایش در قدرت بیان و سخنوریش شنیده میشد.
اما هیمنه پوشالی او زودتر از آنچه همگان فکر میکردند، فرو ریخت!امروز پس از سه دور مناظره زنده، گویا شاکله سازمانی و شخصیتی او آنچنان از هم پاشیده است که حتی در ستادهای مرکزیاش میشود به راحتی نجوای نقد و نارضایتی از گفتمان الکن و گفتار منقطع و خنثی او را شنید. او نه شیوایی قابل بحثی در کلامش پیدا بود و نه استحکام گفتارش آن اندازه بود که بتواند با تحمیل ارزشهای تفکر سیاسی مطبوعش به مخاطبان و جامعه آماری هدفش، سبد رایی در تراز کاندیداهای شکست خورده اصولگرایان در دورههای قبل رابرای خود تضمین کند.
نقش منفعلانه و کم اثر رییسی در مناظرات در کنار عدم پاسخگویی مناسب و آنی به حملات هوشمندانه شیخ حسن و سکوتهای ممتد معنادارشمیان جدلهای تعیین کننده مناظرات، چه ناشی از واهمه و پشیمانی از ورود به عرصهای ناشناخته و متفاوت با تجربههای میدانی پیشینش باشد، چه ناشی از یک ژست اخلاقمدارانه هدفمند، در کنار گل به خودیهای فراوان و خودزنیهای پیاپی سردار قالیباف، وضعیتی برزخی را برای تصمیمگیرندگان و فعالین اصولگرایی به وجود آورده بود.
موج سرخوردگی و ناامیدی که پس از این نبرد نفسگیر، نیروهای ستادی رییسی را فرا گرفته است، او را با یک بحران مقبولیت گسترده حتی میان حامیان متعصبش روبرو کرده است. این شرایط او را وادار کرد تا دست به یک بازاندیشی بنیادین پیرامون مسیر طی شده در طول چند ماه اخیر بزند.
طبعا سازمان قدرت اصولگرایان رادیکال که تا اینجای کار هزینههای گزافی را از محل سرمایه نظام اعتقادیاش به پای رییسی ریخته است، به همین راحتی تن به شکستی دیگر در برابر اصلاحطلبان نخواهد داد.
جدا از آنکه آنها نیم نگاهی معنادار به مشارکت عمومی پایین انتخابات دارند تا از دل این گزاره احتمالی، بتوانند همچون سال84 کاندیدای مطلوبشان را همراه با شیخ حسن به دور دوم انتخابات بفرستند و شانس خود را در آنجا بار دیگر به بوته آزمایش بگذارند، آنها با فشار فراوان و پرقدرتبالاخره موفق شدند تا سردار قالیباف را مجاب کنند از ادامه رقابتها انصراف دهد. آنها امیدوارند تا با یکی کردن حداکثری سبد رای دو کاندیدای خود، کورسوهای امیدشان برای دو مرحلهای کردن انتخابات را زنده نگه دارند.
اما در این میان باید به دو نکته که در دل این کنارهگیری تاکتیکی سردار قالیباف نهفته است اشاره کرد:
1)اول آنکه نباید اشتیاق اولیه و تکذیبیههای فراوان سردار را در شروع رقابتها فراموش کرد که تمامی گمانهزنیهای در باب انصرافش را به جد رد میکرد و طرفدارانش، آنها را بعضا دسیسه رقبا میدانستند!اما چه شد که به ناگاه مردی که اسحاق جهانگیری را متهم به بیصداقتی و پوششی بودن میکرد، خود در قالب تمام عیار یک کاندیدای پوششی به نفع رییسی انصراف میدهد؟!پاسخ به این سوال، کار چندان سختی نیست. ارزیابی برآیند مسیری که سردار در طول دوره تبلیغات طی کرده است، توسط تیم فکری او، قالیباف را در نهایت به این نتیجه رساند که ادامه حضورش در این رقابتها شاید او را با خروجی مواجه کند که به مراتب دردناکتر از شکستهای پیشینش در این عرصه خواهد بود. شاید هوشمندانهترین کنش سیاسی سردار تا امروز، همین کنارهگیری نابهنگامش باشد. این امر چه ناشی از فشارهای وارده به او از جانب تصمیمگیرندگان اصلی در سایه رادیکالان اصولگرا باشد، چه ناشی از آگاهیاش نسبت به رای پایین خود و کاندیدای اصولگرا و رای قاطع شیخ حسن روحانی باشد، در نهایت به نظرر نمیآید بتواند تغییر بسزایی در سرنوشت نهایی این انتخابات داشته باشد. شاید وی ترجیح داده است با تمسک به وعدههای نقدی همچون جایگاهی در خور توجه میان بوروکراسی عریض و طویل آستان قدس یا شهرداری شهر بزرگی همچون مشهد، حیات سیاسیش را امتدادی مقطعی دهد تا اینکه آینده خود را به امید واهی و نسیه پیروزی در مرحله دوم انتخابات، گره بزند!
2)دومین نکته قابل ذکر در این باب که میتواند به پاشنه آشیل اصلاحطلبان نیز بدل شود، فرضیه قطعی شدن پیروزی قاطعانه شیخ حسن با کنارهگیری سردار است. اگر قرار باشد با پیش فرضهایی چون سر ریز شدن 50تا60 درصد آرای سردار به سبد رای شیخ حسن، و رای پایین غیرقابل اعتنای رییسی، برد شیخ حسن روحانی را از همین حالا قطعی پنداشت و این گزاره را به دامن جامعه هدف اصلاحطلبی برد، با اتفاقی نامیمون چون پایین آمدن میزان مشارکت عمومی مواجه خواهیم شد. مفصل گفته شده است که تنها رقیب اصلی شیخ حسن روحانی، از همان آغاز رقابتها، تنها و تنها منفعلین و تحریم کنندگان انتخابات هستند. با گسترش این فرضیه خانمانبرانداز، تمامی زحماتی که بدنه فعال و میدانی اصلاحطلب برای اقناع این طیف مستحکم کشیده شده است، بر باد خواهد رفت. زمانی که حتی بخش کوچکی از بخش فعال شده این قشر مهم و تعیین کننده، مجددا با این تصور که دیگر حضورشان چندان اهمیتی در نتیجه نهایی نخواهد داشت، دچار انفعال و خموشی شده، احتمال کشیده شدن انتخابات به دور دوم، به شدت پررنگ خواهد شد. یادمان نرود که انتخاب شیخ حسن روحانی در خرداد92 تنها وابسته به چند صدهزار رای بیشتر یا در واقع چندصدهزار مشارکت بیشتر بود که امروز امید به آینده اصلاحات را در دل حامیانش زنده نگه داشته است.
البته که مصلحت اصلاح طلبان در حضور همزمان این دو بزرگوار تا انتها در رقابتهای انتخاباتی بود. نه از آن جهت که اجماع و ائتلاف این دو با هم، احتمال دومرحلهای کردن انتخابت را پررنگ خواهد کرد، که با توجه به تحرک روزافزون قشرخاکستری و منفعل جامعه، رایآوری شیخ حسن روحانی در همان دور اول، امری قطعی مینمایاند، بلکه حضور همزمان هر دوی این بازیگران اصولگرا و شکست حتمیشان در مقابل مهره قدرتمندی چون شیخ حسن، عمر کنشگری سیاسی اینان نیز به درازا نخواهد کشید و با این شکست از جرگه تعیین کنندگان معادلات سیاسی آینده ایران نیز کنار خواهند رفت!
اما با اتفاقات پیش آمده شاید باز باید به انتظار خیزش 4باره سردار قالیباف در انتخابات1400 با ژستی منجیمآبانه باشیم!!!
البته باید اذعان داشت، با توجه به التهاب زودهنگام و پیچیده شدن نسبی معادلات انتخاباتی این دوره، پیش بینی قطعی صحنه پایانی ، کاری غیرعقلانی در عالم سیاست مینمایاند. با این وجود باید کمی دیگر صبر کرد. باید دید آیا منجی خراسانی جمنانشینان که ماهها مژده آمدنش را به هوادارانشان داده بودند، میتواند از سیر نزولی محافظهکاران طی سالهای اخیر در عرصه انتخابات، جلوگیری کند یا بازهم باید شکست دیگری را به نظاره بنشینند.