مأمور میشود به همراه چند نفر به یزد برود و سنگ مرمر سبزی برای مرقد مطهر حضرت امام رضا(ع) خریداری کند. در یک روز گرم تابستان راهی بیابانهای داغ طبس و یزد میشوند. محبت به امام مهربانیها نسیمی میوزد بر گرمای هوا.
ابوالقاسم ملکی یکی از معماران پیشکسوت آستان قدس رضوی است؛ معماریهای ارزشمند اسلامی و آمیخته با معماری مدرن با دستان توانمند او به این مکان مقدس زیبایی دوچندان بخشیده است. با این هنرمند 82 ساله گفتوگویی انجام دادیم تا بیشتر با او آشنا شویم که در ادامه میخوانید.
• چه عواملی دست به دست هم داد تا استعدادهای هنری استاد ابوالقاسم ملکی در حرم مطهر رضوی شکوفا شود و آثار هنریاش اینگونه شگفتی همگان را برانگیزد.
من سال 1314 در شهر «الیگودرز» استان لرستان و خانوادهای مذهبی متولد شدم؛ نوجوان بودم که به مشهد آمدیم. یک مدت شاگردی متفرقه میکردم، چون پدرم خیلی مذهبی بود اصرار داشت حتما به آستان قدس رضوی بیایم، بنابراین از آبانماه سال 1328 وارد آستان قدس رضوی شدم و چند سال شاگردی مرحوم حاج آقای رافتی را کردم. او بنا، معمار و طراح کارهای سنتی همچون گره، رسمی، قطار و مقرنس بود؛ با پشتوانه او تمام کارهای سنتی را به خوبی یاد گرفتم.
در حرم مطهر استاد آیینهکاری به نام مرحوم سیدعسکری بود که مدتی نیز پیش او شاگردی کردم و این هنر را هم از این استاد آموختم. عاشق کارم هستم و پیشرفتم را علاقه و پشتکار میدانم. در نتیجه استاد آیینهکار در آستان قدس رضوی شدم و در کنار این هنر، کارهای مقرنس و رسمی را هم شروع کردم.
• چه فرقی بین معماری قدیم و جدید حرم مطهر رضوی وجود دارد؟
معماری سنگ، معرق، کاشی هفت رنگ، چوب و آینهکاری از جمله هنرهای معماری هستند که در حرم وجود دارند. ما همه اینها را بازسازی و نوسازی کردیم. مثلا آینهکاری به سبک جدید و مدرن راه انداختیم. در معماری سنگ قدیم پلاک نصب میکردند، رویش نقش نداشت ما روی سنگها و چوبها طرح منبت کار کردیم. کارهای معرق جدید غیر معرقهای قدیم است. معرقهای امروزی خیلی مرتب و با حساب هندسی است که به کار سرعت و کیفیت میدهد.
• به نمونههایی از آثار هنری خود در حرم مطهر اشاره کنید.
صحن قدس اولین کار معماریام بود. بعد انقلاب به من پیشنهاد ساخت این صحن را دادند و خطرات احتمالی آن که دیوارهای مسجد گوهرشاد بود، گوشزد کردند. قبول کرده و خاکبرداری صحن را شروع کردم و تمام سعیام این بود تا کاری تحویل دهم که در شأن آستان قدس رضوی باشد.
وقتی زمان تزئین معرق رسید، در خود صحن قدس کارگاه معرقسازی ساختیم و کاشیاش را از شرکت کاشی تهیه میکردیم. زمان جنگ بود که یکی از هنرمندان اصفهان به نام آقای کرباسچی به مشهد آمد و از توانمندی او هم در ساخت کاشی های این صحن بهره گرفتیم؛ ساخت صحن جمهوری اسلامی و رواق دارالولایه به استادم آقای رافتی سپرده شده بود که پس از فوتش، دنباله کار او را به من واگذار کردند. صحن جمهوری در مرحله آجرکاری بود.
رواق دارالولایه نیز گچکاری شده بود که ما آیینهکاریاش را به سبک مدرن انجام دادیم. سپس معماری رواق دارالحجه به من سپرده شد که کار گچبری، مقرنس و رسمیبندی را انجام دادم و کار نقاشی این رواق را افراد دیگری انجام دادند. بعد قسمتهایی از معماری صحن جامع رضوی را به دست گرفتم که از جمله آنها میتوان به ساخت ایوان قبله (ولی عصر) و گلدستههایش، طلاکاری گلدستههای این ایوان تا زیر مأذنه، ساخت ایوانهای سردرب غربی و شرقی اشاره کرد.
انجام کار رسمی و قطاربندی دو صحن کوثر و غدیر بر زمین مانده بود که آنها را در ظرف مدت 46 روز به پایان رساندیم. برای توسعه مهمانسرای به من پیشنهاد داده شد؛ آن کار را نیز با تمام خطراتی که به خاطر مجاورت با دانشگاه علوم اسلامی رضوی داشت، قبول کردم. خیلی اذیت شدیم ابتدا فکر پیوندی و استحکامش بودیم. با چنین مشکلاتی ما مهمانسرا را نیز الحمدالله تمام کرده و تحویل دادیم. کنار مهمانسرا مخروبهای بود که از آن استفادهای نمیشد، آنجا را هم رواقی در دو طبقه ساختیم که اکنون با عنوان رواق دارالکرامه دست خدام است.
همچنین تمامی رواقهای قدیم حرم مطهر به غیر از دو رواق شیخ بهایی و دارالحفاظ را با طرحهای خودم به سبک جدید و امروزی بازسازی و نوسازی کردم که پس از انجام کارهای آینهکاری حرم مطهر، استاد فرشچیان به من مدرک ارشد معماری داد.
• سختترین کاری که در حرم مطهر به شما محول شد...
یکی از کارهای سخت که به من سپردند خاکبرداری زیرین حرم مطهر رضوی بود. 2 و 3 متر که از انجام خاکبرداری گذشت قائم مقام وقت آمد، با مشت بر دیوارهای خاکی میکوبید و میگفت نمیخواهم خالی کنید. به امام رضا(ع) متوسل شدم و خواستم در انجام این کار کمکمان کند تا مانع کارمان نشوند.
الحمدالله خاکبرداری را تا قبر مطهر حضرت پیش بردیم، دور و برش را خالی کردیم و توانستیم با عنایت این امام بزرگوار خاکبرداری طبقه زیرین را بدون مشکلی به پایان برسانیم.
• آیا هنرهای استاد ملکی محدود به حرم مطهر امام رضا(ع) میشود؟
نه. وقتی جنگ ایران و عراق شروع شد. امام مأموریت دادند به هویزه برویم. از طرف آستان قدس رضوی نیز ما را به هویزه فرستادند. آنجا برای جنگزدگان، بیش از 140 واحد ساختمانی یک خوابه و دو خوابه ساختیم. رسمیبندی و آینهکاری در زیارتگاه امامزاده حسینبنموسیالکاظم(ع) در طبس نیز از دیگر آثار هنریام است که در دهه 70 انجام دادم و همچنین در این دهه از سوی آستان قدس رضوی به عشقآباد ترکمنستان معرفی شدیم تا مسجد و حوزه علمیهای بسازیم که از ابتدای خاکبرداری تا اتمام کار را انجام دادیم. در تاجیکستان هم برای مرمت و بازسازی قبر یک عالم ایرانی در این کشور حضور یافتیم. در ضمن سال 66 مرحوم آیتالله طبسی به خاطر قدردانی از خدمات ما به مردم هویزه، حکم خدمت افتخاری را هدیه کردند و الان خادم کشیک هفتم هستم.
• کارنامه 68 ساله خدمت شما به امام هشتم(ع) حتما مشمول بر خاطرات بسیار است، مخاطبان سایت آستاننیوز را میهمان یکی از این خاطرات کنید.
مرحوم آیتالله رفسنجانی، کنار سنگ قبر امام رضا(ع) نشسته بودند، گوشه از سنگ قبر مطهر کمی به رنگ سفید بود؛ این مرحوم گفتند سنگ قبری میگذاشتید که همهاش سبز باشد. آن سنگ قبر مطهر را به موزه انتقال دادند و به من نیز مأموریت دادند به همراه یک راننده، سنگبر و فرد دیگری به تورانپشت یزد برویم و سنگ را از معدن آنجا تهیه کنیم. با ماشین پاترول صبح راه افتادیم و 2 بعدازظهر طبس رسیدیم و مهمان فردی به نام مهدوی شدیم.
پس از صرف ناهار و کمی استراحت قصد ادامه مسیر داشتیم که میزبان از رفتن ما ممانعت به عمل آورد و گفت این ساعت حرکت کنید، در این گرما کباب میشوید، از اینجا تا یزد 405 کیلومتر راه است، استراحت کنید و فردا صبح زود بروید. رفتیم خوابیدیم ولی خوابمان نبرد. به راننده گفتم: راه بیافتیم؟ گفت ما که حاضریم آقا مهدوی نمیگذارد، برویم.
• بالاخره همان روز به سمت یزد حرکت کردید؟
بله. بار سوم تصمیممان قطعی شد و آقای مهدوی وقتی دید مصمم به رفتن هستیم چند هندوانه، مقداری یخ و شربت در ماشینمان گذاشت و راه افتادیم. 300 کیلومتر که در بیابان رفتیم، مردی با شلوار کردی علامت میداد که بایستیم؛ آن زمان ماشین پاترول بسیار میدزدیدند و راننده قصد ایستادن نداشت که با مسئولیت من ایستاد. دیدیم پیکانی آن طرف جاده ایستاده و آن مرد گفت ماشین ما خراب شده و هر چه آب یخ داشتیم روی سیفون ماشین ریختم ولی باز نشد.
خانم و دو تا بچههایش را سوار پاترول کرده و از آنها با هندوانه و شربت پذیرایی کردیم؛ همچنین با طناب ماشینش را بکسل کردیم و آنها را تا منزلشان رساندیم؛ در راه آن مرد تعریف کرد وقتی در آن بیابان ماشینم مشکل پیدا کرد همسرم پرسید چه کنیم؟ به او گفتم وصیت کنید که در این بیابان هیچ راه نجات و کمکی نیست. او از ماشین پیاده شد و سؤال کرد حرم امام رضا(ع) کدام طرف است و بعد به زبان ساده خودش رو به مشهد و امام هشتم(ع)، گفت «حاشا به کرمت امام رضا(ع)، ما از زیارت شما بر میگردیم، انصاف است در این بیابان از تشنگی و تنهایی بمیریم که ناگهان خودروی شما از دور نمایان شد.»
• پس شما آن روز با اصرارتان به ادامه حرکت به سمت یزد، در واقع از سوی امام رضا(ع) به یاری یکی از زائرانش مأمور شده بودید...
بله. این تنها ماجرای این سفر ما نبود. وقتی برای خرید سنگ به معدن رفتیم، فردی به نام آقای حجازی همراه ما بود یک سنگی را انتخاب کرد و گفت آن سنگی که شما میخواهید از دل این سنگ در میآید. این سنگ بیش از چهل تن وزن داشت. رانندهمان را فرستادیم یک تریلی 18 چرخ پیدا کرد و آورد.
300 هزار تومان با راننده این تریلی طی کرده بود و 30 هزار تومان هم بیانه به او داده بود. با بلدوزر سنگ را کف تریلی سوار کرده و به سمت کارخانه سنگبری ابرکوه که 10 کیلومتر با معدن فاصله داشت به راه افتادیم تا آنجا سنگ را برایمان سبک کنند.
در مسیر به یک پیچ جاده برخورد کردیم و راننده تریلی گفت من از این پیچ نمیتوانم بگذرم، ماشین غلت میزند و تمام زحماتتان به هدر میرود. بروید یک بلدوزر از شهر بیاورید، اینجا خاک بریزند. رفتم پشت ماشین تیمم کردم و دو رکعت نماز خواندم و متوسل به امام رضا(ع) شدم. گفتم آقا سنگ مال شماست، شب در این بیابان چکار کنیم که به لطف خدا تریلی آن پیچ خطرناک با شیب بسیار زیاد را طی کرد. غروب به ابرکوه رسیدیم. چون وزن سنگ، بالا بود صاحب کارخانه قبول نکرد و گفت جرثقیل ما 20 تن بیشتر بلند نمیکند.
گفتیم این سنگ قبر امام رضا(ع) است. تا اسم حضرت را بردیم، پذیرفت و دستور داد همین سنگ که از روی کفی بلند شد تریلی از زیرش بیرون بروید. بعد آن طرف رویش را به سمت حرم مطهر کرد و گفت یا امام هشتم(ع) جرثقیل ما، 20 تن بیشتر بر نمیدارد ولی چکار کنم این سنگ قبر شماست.
همین طور بلندش کرد و 20 سانت بالا آورد. واگنهای آهنی زیر سنگ آمد و سنگ را روی واگنها گذاشتند. تمامی اجزای جرثقیل از هم باز شد، گفت نگران نباشید. جوشکارهایش آمدند و فوری آهنها را جمع کردند و بردند جوش دادند و سنگ هم زیر دستگاه رفت و یک متر از اطرافش بریدند و سبکش کردند. بدنهاش 8 تن شد. بعد شب گفت باید به منزل من بیایید و بعد به خانوادهاش خبر داد من از مشهد میهمان دارم، آنها خیلی عزیز هستند.
وقتی به منزلش رفتیم 20 نفر دیگر هم دعوت شده بودند تا بیایند و سنگ قبر امام رضا(ع) را زیارت کنند. آن شب روضه خواندند و مداحی کردند. صبح هم صاحب کارخانه یک توپ پارچه سبز خرید و به دور سنگ پیچید. پولی هم بابت سبک کردن سنگ نگرفت. همان موقع که ما برای خرید سنگ به یزد رفته بودیم، مرحوم آیتالله طبسی هم عمل قلب کرده و در بیمارستان تهران بستری بود یک تکه سنگ برداشتیم و به طرف تهران رفتیم و راننده تریلی قرار شد تنهایی به مشهد بیاید و سنگ را بیاورد. او هم 30 هزار تومان بیانه را به ما برگرداند و گفت بسپارید وقتی به مشهد رفتم دو دعوتنامه مهمانسرای حضرت به من بدهند.
ملاقاتی که با آیتالله طبسی در بیمارستان داشتیم از موفقیت کار صحبت کردیم و سنگ را به ایشان نشان دادیم. از اتفاقات و عنایات حضرت رضا(ع) در این سفر گفتیم که چشمان مرحوم تولیت فقید پر اشک شد.