به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ اظهارات پسر 20 ساله آنقدر تکان دهنده بود که بلافاصله با دستور بازپرس کشیک جنایی بازداشت شد و صبح روز گذشته برای تحقیقات به شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد.بابک، زمانی که مقابل بازپرس سجاد منافیآذر ایستاد، مدعی شد که یکی از دوستانش را به قتل رسانده است.
این درحالی بود که مادر پسر جوان گفت: «آقای قاضی باور کنید پسرم اصلاً دوستی ندارد که بخواهد او را بکشد. او تنها با سه نفر از هم دانشگاهیهایش ارتباط دارد که همه آنها هم حال خوبی دارند.
درباره پنجشنبهای که میگوید مرتکب جنایت شده ما خانه بودیم و او گفت میخواهد به سر مزار پسر خواهرم برود. پسر خواهرم به خاطر مشکلات روحی شدید حدود 40 روز قبل دست به خودکشی زد و چند روز قبل هم مراسم چهلمش برگزار شد. حتی وقتی گفت میخواهد به بهشت زهرا برود با او هیچ مخالفتی نکردیم.
اما وقتی برگشت متوجه شدیم گوشی تلفن 3 میلیون تومانیاش را به جای کرایه به راننده آژانس داده است. بابک هیچ سابقه بیماری نداشت ولی سه روز است که حالات و رفتارش تغییر کرده و وضعیتاش به قدری نگرانکننده شده بود که او را به بیمارستان بردیم. اما بیمارستان گفتند که جا ندارند و برای اول مهر به ما وقت دادند تا بابک را بستری کنند. ولی باورکنید از زمانی که یک فیلم دید و این اتفاق برای بچه خواهرم رخ داد روحیهاش تغییر کرد و مریض شد.»
در ادامه تحقیقات و باتوجه به نظریه پزشکی قانونی که پسر جوان دچار اختلال شدید روانی است، بازپرس جنایی دستور بستری پسر جوان در بیمارستان روانی را صادر کرد.
وجدان زشتی را کشتم
بابک آرام و خونسرد نشسته بود و دایم کلماتی را تکرار میکرد. آرامش نگاهش، خبر ازشرایط روحی وخیماش داشت.
از کی وضع روحیات تغییر کرد؟از زمانی که فیلم امریکایی «لوسی» را دیدم. داخل شکم زنی دستگاه کار گذاشته بودند و او را کنترل میکردند.
فیلم را چه زمانی دیدی؟سه یا چهار روز قبل.
مادرت میگوید؛ گفتهای که تروریستها دنبالت هستند؟بله، درست میگوید. میخواهند بلایی سر من بیاورند، میترسم.
تو گفتهای که قتل انجام دادی؟بله، نفس لوامهام را کشتهام. نفس کثیفم را کشتهام، وجدان زشتی که مرا به کثیفی برده بود. 3 سال قبل، به دختر یکی از اقوام علاقهمند شدم. ابتدا از طریق وایبر و بعد از آن از طریق تلگرام با او در تماس بودم. وقتی حسی را که به او داشتم گفتم، با من قطع رابطه کرد. به مادرم هم موضوع راگفتم و او گفت هنوز زود است. بعد از آن دیگر با هیچ دختری ارتباط برقرار نکردم و برای آنکه به هدفم نرسیده بودم تنها شدم تا اینکه به بلوغ فکری رسیدم. آن زمان بود که فهمیدم عشق واقعی فقط خداست.
با جسد چکار کردی؟ آن را به بهشت زهرا انتقال دادم و در قطعه 330 خاک کردم.
حالا چرا آنجا او را دفن کردی؟وقتی به پسر خالهام فکر میکنم اذیت میشوم و با خودم میگویم که چرا یک جوان 27 ساله باید خودش را بکشد.
شمارهای از فریدون-مقتول خیالی-داری؟شماره تلفنش همان شماره تلفن خودم بود.
درس خواندی؟بله، دانشجوی سال سوم هستم و درسم خیلی خوب است. اما افسوس که حالم اصلاً خوب نیست. میخواهم بخوابم....