شانزده سال پیش، اول دبیرستان، مدرسه شهدای انقلابِ کرج. مدرسه ای قدیمی با حیاطی بزرگ. همان مدرسه ای که مسعود شجاعی هم در آن بود، همان مدرسه ای که مسعود و مسعودها بجای حضور در کلاس، حیاط ش را بیشتر دوست داشتند.
ریاضی داشتیم، کله ی ظهر. ما خسته و معلمِ ریاضی مان رنگ و رو باخته! هیچ وقتِ خدا اعصاب نداشت. انگار دخل و خرج زندگی هیچگاه کفاف ش را نمی داد.
تنومند بود با قدی بلند و شکمی برآمده، دست های گوشتی داشت و کشیده، با سری کم مو که وسط آن خالی شده بود، که مانده بودیم با آن هیبت در رنوی سبز رنگ ش چطور جا می شد!
همیشه عصبی بود، منتظر لغزشی برای تنبیه ما، مثل پلنگی گرسنه. کلاس ها همیشه سنگین بود، غیر قابل تحمل. دعا دعا می کردیم زود تمام شود. معلوم نبود کلاس درس است یا حکومت نظامی. می آمد تپش قلب می گرفتیم.
روز واقعه قرار بود مبحثِ #اتحادها را بگوید. اتحادی که به هیچ کجای زندگی مان نخورد! صدایی در نمی آمد. ردیف جلو نشسته بودیم، با علی قرایی در یک میز.
نمی دانم چه شد که درباره #موضوعی که به هیچ کدام مان مربوط نمی شد به صحبت پرداختیم، بدون توجه به #حساسیت های معلم. در پاسخ به سوالِ علی چیزی گفتم، خود شیرینی کردن همان و عصبی شدن معلمِ بی تعادل، همان.
سرخ شدم. از گافی که داده بودم. فکر نمی کردم جواب دادن به موضوعی که اصلا هیچ ربطی به من نداشته دردسرساز شود. اما دردسرساز شد. معلم همیشه عصبی که هر جا هست خدا نگهدارش باشد! از میز بیرونم کشید.
واقعا ترسیده بودم، روی صندلی ریاست نشسته بود، مثل گلابی ها شده بود. هیچ حرفی هم نداشتم، البته التماس هم نکردم. با غرور خاصی که مثل همیشه داشت سرم را بالاتر برد و با دست هایش صورتم را برای بهتر چسبیدن میزان کرد. یک دو سه، چشم هایم جرقه زد، سوت و زنگ. زنگ پشتِ زنگ. تا آخرِ کلاس کارِ گوشم زنگ زدن شده بود.
کلاس سال ها پیش تمام شد اما در تمام این شانزده سالی که از آن کلاس گذشت، به دست های سنگین آقای نیک فلاح و خوی نا آرام او بارها فکر کرده ام!
و حالا اتفاقی شبیه به آن روز رخ داده. معاونِ وزیر ورزش و جوانان عین همان روز درباره موضوعی که به او چندان ارتباطی نداشته بلند بلند صحبت کرده، درباره فوتبال، درباره ی بازی مسعود شجاعی و احسان حاج صفی مقابل نماینده اسرائیلِ.
نمی دانم آخر و عاقبت صحبت های او چه خواهد شد،. نمی دانم حالا که فیفا، فوتبالِ ما را به دلیل دخالت دولت صدا زده تا جلوی میزش حاضر شود، برای صحبت هایی که نباید می شده، مثل من چک آبدار خواهد خورد یا نه!