به گزارش خبرگزاری برنا ، جی وایسبرگ منتقد ورایتی در یادداشتی که روی فیلم بدون تاریخ ، بدون امضا نوشته به اجرای درخشان بازیگران، به ویژه نوید محمدزاده، و حفرههای فیلمنامه و مشکلات درام از جمله باورناپذیر بودن بعضی از تصمیمات دراماتیک اشاره کرده است.
در متن این یادداشت آمده است:
در «بدون تاریخ، بدون امضا» بر اثر حادثهای، وسواس فکری به جان یک متخصص پزشکی قانونی میافتد و کمکم به او میقبولاند که باعث مرگ یک پسر بچه شده است. یک درام خوشساخت با بازیهای استثنایی که علیرغم داشتن چند حفره مهم داستانی، بسیار تاثیرگذار است. ساختار اثر نسبت به فیلم نخست وحید جلیلوند «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» چفت و بست بیشتری دارد. فیلمی که به طرح پرسشهایی درباب مسئولیتپذیری و امکان مجازات میپردازد؛ در جامعهای که همواره در لبه حاکمیت قانون نقش بازی میکند. با یک بازی آزادانه از نوید محمدزاده، که برای «بدون تاریخ…» یک پوسته احساسی ایجاد میکند. با اینحال انگیزههای شخصیت اصلی داستان مبهم باقی میماند.
روایت اثر دچار چند ابهام مهم است. در میانه فیلم وقتی شواهد منطقی برای عدم تاثیرگذاری نریمان (شخصیت اصلی با بازی امیر آقایی) در مرگ کودک وجود دارد، او به مرور مصممتر میشود تا خود را در مقام یک گناهکار باور کند. او چرا تا اینحد اصرار دارد گناه خود را ثابت کرده و زندگی خود را خراب کند؟ دلایل شتاب مازوخیستی فزاینده در او برای پذیرش مسئولیت یک فاجعه چیست؟ ابهام دیگر، چگونگی رابطه او با سایه (هدیه تهرانی) است. آنها مطمئنا چیزی بیش از دو همکار هستند. اما آیا این یک رابطه قدیمی و از هم گسسته است؟ یا همچنان ادامه دارد؟
حفظ این ابهامات و اشارات دوپهلو کمکی به داستان نمیکنند. ارائه حس و تصویری ناقص از آدمهایی که به طرز عجیبی دست به کارهای غیرقانونی میزنند، مثل مادر مصیبت زده کودک که مخفیانه با نریمان مشورت میکند تا واقعیتی را درباره مرگ فرزندش انکار کند. در حالی که ارائه درست و با جزئیات بیشتر، میتوانست ترسیم کاملی باشد از ترس و وحشت انسانهایی که ناخواسته به شرایط بحرانی نزدیک میشوند و دست و پا میزنند تا از آن فرار کنند. روند منطقی داستان نیز تا حدی گیجکننده و مبهم است و از نظر ارگانیک با رخدادها و فضاسازیهای قبلی همخوانی ندارد.
اما خوشبختانه، کنشهای احساسی شخصیتهای اصلی در بحران کاملا زنده و تاثیرگذار است، خصوصا در رابطه بین پدر و مادر کودک مرده که تقابل خشم ناشی از مصیبت و عذاب ویرانگر است. هر چهار شخصیت اصلی در بهترین فرم خود قرار دارند، اما این محمدزاده است که در صحنه حضور در مرغداری، گوی سبقت را از دیگران میرباید؛ جایی که مونولوگ مستاصلانهاش کیفیتی شکسپیروار میگیرد و تمام قدرت فیزیکیاش را دردمندانه به طوفانی از خشونت کلامی تبدیل میکند. شاید فیلم در برخی لحظات بیش از حد پرگو به نظر برسد، اما در این سکانس، هر کلمه حکم یک مشت را دارد.
طراحی بصری «بدون تاریخ…» یکپارچه خشن است؛ با رنگهایی آنقدر خالی از گرما که –به ویژه در سکانسهای فراوان شب- تصویر را به سیاه و سفید نزدیک میکند. و آنچه نمیتوان از کنارش گذشت، شباهت کلی فضای اتاق تشریح به مرغداری است، با نورپردازی سرد و ناملایم.