هزار باغ از آواز قناری، هزار پرده از باران بهاری، هزار بیت از غزل های بیقراری می بارید، هنگام که عشق از چشمه ی جوشان پنجه ی شیرین تو، نت هایی همایون، سر می کشید، تا جهان و جان آدم را، خرّم کند.
تو از کدامین اردیبهشت طربناک، آمده بودی که تمام نغمه های ناب و نادره در چمدانت بود؟!
تو از کدامین کوچه باغ پاییز گذشتی، که هزار ترانه، هزار تصنیف، در گوشه گوشه ی ((بیداد)) طنین انداخت؟!
بی تو نه تنها باد، که نسیم نیز، شروه های دشتستانی سر می دهد و ساز ها حتا چهار مضراب را، غمگنانه می نوازند.
تو آن خاطره ی هماره سبزی هستی که عطردلاویزتر از سبزت، در کوچه باغ های شورو ماهورو اصفهان و چهارگاه و سه گاه ... تا ابد جاری ست.
نام تو را، نت به نت، پرندگان عاشق، در هر بهار ترانه ای می کنند، در مایه ی همایون، تا خرّم شود، روزو روزگار عاشقان.
سیدرضا سیددانش – فعال فرهنگی و رسانهای