به گزارش برنا از اصفهان، اصفهان پس از چند هفته التهاب و نگرانی که به دلیل آلودگی هوا آنرا حس نموده بود، این سهشنبه هوای پاک را تجربه کرد، بسیار جالب بود که در اولین سهشنبه زمستان اولین باران رحمت الهی بارید و از اصفهان را از آلودگی دور کرد.
سهشنبه بدون خودرو نماد تلاش مردم شهر اصفهان برای مبارزه با آلودگی هواست، تلاشی که مردم شهر با گفتن نَه به خودروها نگرانی خود را از آینده شهر نشان میدهند، چهارباغ عباسی در این روز به روی خودروها بسته میشود تا به روی مردم باز شود، مردم شهر اصفهان فرصت پیدا میکنند در روز بدون خودرو به خیابانی بیایند که نماد فرهنگ مردم اصفهان است و گویی طبیعت با بارش باران در روز بدون خودرو از مردم اصفهان حمایت کرد.
این هفته مردم اصفهان در سهشنبه بدون خودرو با ایمانی مضاعف شرکت کردند، این هفته مردم خریدار پاکی هوا بودند، مردم اصفهان این هفته به تلاش خود برای روز بدون خودرو ایمان آورده بودند زیرا نتیجه بیتوجه و استفاده از خودروهای شخصی را دیده و با تمام وجود لمس کردند.
اصفهان در هفتهای که گذشت بهسختی نفس میکشید، شهر اصفهان زیر چکمه آلودگی هوا قرار داشت و این امر به کسانی که هنوز در گوشهای از ذهن خود شک داشتند که خودروها روزی نفس شهر را خواهد گرفت ثابت کرد که راه نجات شهر اصفهان از چهارباغ میگذرد.
کشف جدید و یاد قدیم
برخی از میهمانان جدید چهارباغ افرادی بودند که این هفته برای اولین بار در روز بدون خودرو به چهارباغ آمده بودند، سیمین یکی از آنها بود، از او پرسیدم که چرا به چهارباغ آمدهای؟ او گفت تمام هفته گذشته را با ماسک تنفس کردهام، امروز آمدهام تا کمی نفس بکشم.
در حال عکس گرفتن از چهارباغ بود، از او دلیل این کارش را جویا شدم و او پاسخ داد این لحظات در خیال هم تکرار ناشدنی است، برایم زیبایی چهارباغ مانند کشف جدیدی است و امروز زیر نمنم باران میتوانم این زیبایی را ببینم.
پسری جوان به کافهای که بر روی دوچرخه نصب شده بود نزدیک شد و از صاحب کافه مارکو پرسید شما را دیدم که از آنطرف شهر به اینجا آمدهاید، رکاب زدن تا اینجا همت میخواهد و پاسخ شنید من به عشق کتاب به اینجا میآیم، درآمدی برایم ندارد، به عشق مردم این راه را میآیم.
به نزدیک پسر رفتم و از او پرسیدم خودش برای چه به چهارباغ آمده است؟ او کمی خندید در میان خندههایش گفت من بچه اصفهانم و میدانم زیباترین جای شهرم کجاست و میدانم چه زمانی آنجا زیباتر از بقیه روزهاست.
بزرگهمتان در چهارباغ
پرسهام در چهارباغ این هفته مرا با بزرگهمت دیگری آشنا کرد، او پای آمدنش را در جنگ جاگذاشته بود اما همتش را هنوز با خود داشت، از او پرسیدم که آیا هر هفته به اینجا میآید و او پاسخ از هفتهای که جشن معلولان و جانبازان در چهارباغ برگزار شده با این خیابان دوست شده است، او نیز برنامه سهشنبههایش را در چهارباغ تنظیم میکند و قرار داشت تا هر هفته بیاید.
او میگفت ریههایش در جنگ کمی آسیب دیده و اینجا راحت نفس میکشد، وقتی ماشینها نیستند میتواند با امنیت بیشتر در چهارباغ ویلچر سواری کند و میگفت کمی از سر و صدا گریزان است و در روزهای دیگر شلوغی چهارباغ او را میآزارد.
دوچرخهسواری در چهارباغ هم این هفته تفاوتی کوچک داشت، سرعتها کم شده بود، نمنم باران که سبب میشد تا کمی خیابان لغزنده باشد، اما این دلیل نمیشد که عاشقان روز خوب دوچرخهسواری را نگران کند، تنها کمی آهستهتر چهارباغ طی میکردند.
آرامشی در چهارباغ این هفته حکمفرما بود که تاکنون تجربهاش نکرده بودیم، گویی فرصتی دوباره برای کشف اصفهان دست داده بود، هوای پاک چهارباغ خلاقیتها را بالابرده بود و نوید آن میداد که هر هفته میتوانیم چیزهای جدیدی را در چهارباغ تجربه کنیم.