نمیشود همه تقصیرها را متوجه ضعف در مرحله فیلمنامهنویسی دانست. بازیگر هم با انتخابهایش، در تصویری که از او در ذهن مخاطبان شکل میگیرد، مؤثر است؛ و اگر قرار است حاصل انتخابهای سارا بهرامی پس از کسب سیمرغ بلورین، فیلمهایی چون «جمشیدیه» باشد، کاش هرچه سریعتر در انتخابهایش تجدید نظر کند.
تک بعدی بودن و رفتارهای گاه غیرمنطقی کاراکتر ترانه در «جمشیدیه»، دست و پای بهرامی را بسته است. اما شیوه بازی بهرامی، به جای کاهش این بیمنطقیها، آنها را مؤکد میکند. بازی بهرامی، اغراقشده و برونگرایانه است. رفتار کاراکتر ترانه بعد از حادثه، آنقدر اغراق شده است که بیشتر به یک مشکل ذاتی روحی میماند تا نتیجه منطقی ماجرای رخداده (مقایسه کنید با تردید تدریجی و گسترشیابنده شخصیت اصلی «بدون تاریخ بدون امضا»، فیلمی که الگوی داستانی دقایق اولیه «جمشیدیه» بهشدت یادآور آن است).
بازی بهرامی هم همین اغراق و بیرونزدگی را در خود دارد: پر از لرزش پلک چشم و اشک و آه و صدای بلند؛ بدون این که التهاب شخصیت درونی شود. اوضاع وقتی بدتر میشود که شخصیتهایی که هنوز به عنوان یک «فرد» بهدرستی شکل نگرفتهاند، ناگهان رو به صدور بیانیههای اجتماعی میآورند. در اینجا اغراقها هم بیشتر میشود: تن صدا بالاتر میرود و حرکات فیزیکی، بیرونیتر میشود.
پس از بازی در چند اثر کمدی که فرصتی برای خلق شخصیتهای پیچیده ایجاد نمیکردند، بازی در «جمشیدیه»، یک اجرای ناموفق از سارا بهرامی است. آیا این نشانه اشباع او و اثر مخرب جوایزی است که در یک سال اخیر دریافت کرده است؟ امیدواریم اینگونه نباشد و شاهد انتخابهای بهتری از سوی بهرامی باشیم؛ بازیگری که با «ایتالیا ایتالیا» و «دارکوب» نشان داده پتانسیل باورپذیر ساختن شخصیتهای بسیار پیچیدهتری را دارد