طی حدود دو سال نزدیکِ یک میلیون نفر رای دادند و در نهایت فهرستی صدتایی اعلام شد. در صدر فهرست، ارباب حلقهها و غرور و تعصب ایستادند و رتبهی شصت به جنایت و مکافات رسید و شصت و سه به داستان دو شهر و شصت و هفت به مجوس و هفتاد و هشت به اولیس.
سال ۱۹۹۹ مُدرن لایبرری-یک موسسهی انتشاراتی امریکایی متعلق به رندوم هاوس- دو فهرست صدتایی از بهترین کتابهای انگلیسی زبان قرن بیستم منتشر کرد که امروزه بسیار به آنها ارجاع میشود.
یکی به انتخاب هیئت داوران که از اعضایش ویلیام استایرون و گور ویدال و ا.س بایات بودند و یکی به انتخاب خوانندگان. مجوس یکی از معدود کتابهایی بود که در هر دو فهرست حضور داشت. باقیِ آثار مشترک فهرستها عناوینی بودند از قبیل گتسبی بزرگ، خشم و هیاهو، سلاخ خانهی شماره پنج و وداع با اسلحه.
جان رابرت فاولز سال ۱۹۲۶ در لیانسیِ بخش اسکس انگلستان به دنیا آمد.
سال ۱۹۴۵ در دوران جنگ جهانی دوم به خدمت اجباری سربازی رفت ولی جنگ اندکی پس از دوران آموزشیاش پایان یافت و او کجبور نشد به جبهه برود. پس از سربازی به آکسفورد رفت و با آثار اگزیستانسیالیستهای فرانسوی آشنا شد.
او به خصوص کامو و سارتر را میستود و با نظراتشان پیرامون همرنگی با هنجارها و آزادی اراده توافق داشت.
در بخشی از کتاب مجوس میخوانیم:
میبینی که چه طور بچهای بودم. تنبل، تنها، بله خیلی تنها. کلمهش چی بود؟ بچه سوسول.
توی هیچی جز موسیقی استعداد نداشتم و من تک فرزند بودم. پدر و مادرم بچه ننه بارم آورده بودند. وقتی وارد شونزده سالگی شدم دیگه کاملا مشخص بود از آیندهی درخشانی که همه برام متصور بودند، خبری نیست.
اول برونو فهمید و بعد خودم. با این که به طور ضمنی با هم توافق کرده بودیم که به پدر و مادرم نگیم، پذیرشش برام مشکل بود. شونزده سالگی وقت خوبی نیست برای این که بفهمی هیچ وقت نابغه نبودی و نابغه هم نمیشی. ولی اون موقع دیگه عاشق شده بودم.
تولین بار لیلی رو وقتی چهارده سالش بود دیدم. یه سال ازش بزرگتر بودم، کمی بعد از فروپاشی روانی. خونهی ما توی سنت جانز وود بود.
یکی از اون عمارتهای سفید مخصوص بازرگانهای موفق. میدونی کدومها رو میگم؟ یه پیاده روِ نیم دایره. یه رواق. پشت خانه یه باغ بزرگ، انتهاش چند تا درخت میوه، شش هفت تا درخت بلند سیب و گلابی.
نامرتب ولی تا دلت بخواد سبز. اُمبرو. زیر یه درخت لیمو برای خودم یه خانهی اختصاصی داشتم. یک روز-ژوئن، روزی آبی و باشکوه، سوزان، صاف، مثل روزهای یونان-داشتم زندگی نامهی شوپن رو میخوندم. خوب به خاطرش دارم.
میدونی که تو سن و سال الان من، بیست سال اول زندگی خیلی راحتتر به خاطر میآد تا بیست سال دوم، یا سوم. داشتم میخوندم و خودم رو در قالب شوپن میدیدم و کتاب جدید پرندگان هم کنار دستم بود. سال ۱۹۱۰٫٫٫
«مجوس» توسط پیمان خاکسار ترجمه شده که در ۷۸۳ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۹۸ هزار تومان چاپ و به کتابفروشیها عرضضه شده است.