«نوشتن برایت سخت نیست، چون فقط باز کردن صندوقچه خاک گرفتهای است که در دل، نامههای یک یک مان را سالها به ودیعت نگاه داشته برای یوم العهد.»
هوالمحبوب
سلام قاسم جان
جان برادر
نوشتن برایت سخت نیست، چون فقط باز کردن صندوقچه خاک گرفته ای است که در دل، نامههای یک یک مان را سالها به ودیعت نگاه داشته برای یوم العهد.
بالاخره طاقت نیاوردی و سبقت گرفتی و رفتی
پر کشیدنت گوارای وجود، رفیق.
به رفتنت بی پا، به بال گشودنت بیدست، به سینه سوخته و شرحه شرحه ات حسرت بر سینه مانده شهادتمان، باز تازه شد ...
حسرت شهادت به دست اشقی الاشقیا را پشت سر گذاشتی و با زمزمه لبخند پر رمز و رازت همه نگفتنیها را فریاد زدی.
قاسم جان، شهادتت چقدر جگرسوز شد و انتظار دوباره دیدنت ابدی!
عملیات به عملیات، میدان به میدان، از بیت المقدس و فتح المبین، از کربلا تا کربلا ۴ و ۵ و ۸، خیبر
تا فاو، تا قطعنامه، تا مرصاد، پای عهدی که با پیر و قائد این راه پر حماسه داشتیم ماندی و این راه بی پایان و ابدی را تا لبنان، فلسطین، عراق، سوریه، یمن و افغانستان و دور و نزدیک ره سپردی تا دستت به آسمان رسید و پرکشیدی.
هر جا که ردی از عشق خمینی و خامنه ای بود و هرجا که کینه ورزی جنایتکاران و زور گویان بود تو بودی.
قاسم جان، تو بردی!
میدان، میدان تو بود و دشمن مقهور نگاه نافذت.
این ره که گشوده ای بسته نخواهد شد
این سوز بر سینه نشسته خاموش نخواهد شد
این شور برانگیخته، طومار دشمن کورت را در هم خواهد پیچید
و آن گستره که زیر نفوذ قلب تو بر انقلاب و مستضعفان عالم گشوده شد
دیری نخواهد گذشت که برافروزد و عالم بگیرد
دوباره سلام جان برادر
سلام بر روح بلند و کبریائیت
سلام بر عزم آسمانی و بی فرودت
سلام بر عقیق پیشانیت
سلام، پیکر ارباً اربا
سلام بر دست عباس
سلام بر جسم صد پاره حسین
سلام...