با گذشت روزهای ابتدایی جشنواره فیلم فجر و البته براساس برنامه اکران فیلمها در سینمای رسانه تنها فضل مشترکی که در اکثر فیلمها به چشم میخورد و در ژانرهای مختلف نمود مشخص داشت؛ نگاه سیاه و غمناک فیلمسازان در پرداختن به موضوعات مختلف بود که قطعا محصول جامعهای است که غم در زمینهاش اپیدمی شده است.
اینکه تقریبا یک فیلم در ژانر کمدی به جشنواره می رسد اما حجم وسیعی از اقتصاد سینما در طول سال بابت گیشهای است که فیلمهای کمدی برای سینما به ارمغان میآورند نشان از این دارد که هنرمند ایرانی به ژانر کمدی نگاهی هنری ندارد و در واقع این گونه فیلمسازی حداقل در کشور ما تنها برای کشاندن مخاطب به سینما تولید میشود.
اگر جواد عزتی یکی از پرفروشهای سینمای کمدی محسوب میشود اما با شخصیت جدی «حجت» فیلم «شنای پروانه» امروز در جشنواره فیلم فجر تحسین میشود؛ نشان از این دارد که فیلمساز با نگاهی پر از اعتراض و بغض برای جشنواره فیلم میسازد و گویا این احساس وجود دارد که داوریها نیز بر همین پایه و اساس شکل میگیرد و البته شاید در مقام کمدی سازی به دلیل محدودیتها و چارچوبهای دست و پاگیر، انگیزه هنرمند برای ساخت کمدی پر سر و صدای جشنواره به صفر رسیده است.
بیشک نقد و بررسی و تحلیل جامعه وظیفه هنرمند است اما نمایش سیاهیها و سفیدیهای هر اجتماع با هدف اعتراض صورت نمیگیرد و درواقع گاهی انعکاس مدنظر فیلمساز است.
یکی از نکاتی که در جشنواره فیلم فجر امسال توجه بسیاری از اهالی این عرصه را به خود جلب کرده است فاصله گرفتن افراد از یکدیگر روابط نامرغوب انسانها در نزدیکترین میزانسن کتمان حقیقت گریز از واقعیت و ... است و به همین دلیل است که میبینیم فیلمساز به واسطه ایجاد تعلیق از فرمون کتمان حقیقت میان شخصیتها سود میبرد. گویا دروغ گفتن امری طبیعی در زندگی امروز بشر است و میتواند در ایجاد موقعیتهای دراماتیک هم کمک حال فیلمساز شود.
اگرچه نمایش سیاهیها براساس نقد و چالش این جامعه دست مایه فیلمسازی قرار میگیرد اما فراموش نکنیم در این شرایط تاثیر فیلم میتواند بر آسیب بیفزاید. قطعا یکی از نقاط ضعف فیلمسازی که فیلمش را در چنین موقعیتی (دروغ و کتمان شخصیتها با هدف ایجاد نقاط اوج و فرود در درام) نگه میدارد و گرهگشایی پایان را به دست تماشاگرش میسپارد نمیتواند سبکی برای فیلمسازی لقب بگیرد و عملا یک اتفاق الکن محسوب میشود و ...
پرواضح است حس اعتراض، حقیقتجویی و نزدیک شدن به حس و حال جامعه است که بسیاری از فیلمسازان جسور آشفته سینمای ایران را به سمت و سوی این نوع از فیلمسازی کشانده و قطعا این پازل قاعدهای نزدیک به استاندارد جهانی دارد اما ای کاش تنها به پرتاپ سنگ اکتفا نکنیم و با طراحی شخصیتهای سیاه و سفید و موقعیتهای کنتراست در درام نگاهی واقع گرایانهتر داشته تا در کنار اعتراض به چالش خود به باور مخاطب هم نزدیک شویم.
اگر شخصیت «حجت» در فیلم محمد کارت در کنار دیگر شخصیتهای سیاه این فیلم در آن ژانر خاص میتواند چندوجهی طراحی شود و با یک هدایت درست و بازی قابل قبول ضمن احترام به ژانر سلیقه مخاطب را نیز در بر بگیرد می شود حتی در نگاهی اعتراضی حتی خشمگین زوایایی از انسانیت را جای داد تا دنیای فیلمسازیمان تنها به دروغ و حقیقت گریزی دچار نشود.