بحث برگزیت از ماجرای سوریه آغاز شد. در واقع شخص آقای اردوغان، رییس جمهور ترکیه، تصور میکرد که میتواند امپراطوری عثمانی را احیا کند. بنابراین به این موضوع توجه کرد که چون موضوع بهار عربی به سوریه کشیده شده است فرصت مغتنمی است که بتواند دولت بشار اسد را سرنگون کند و مانند قبل از جنگ جهانی اول، نفوذ ترکیه را در سوریه تثبیت کند. در این راستا اردوغان در ابتدا از گروههای معارض علیه بشار اشد حمایت کرد. این گروههای معارض در سوریه ابتدا روند ملایمی را در برابر بشار اسد و دولت حاکم در سوریه در پیش گرفتند اما به تدریج متوجه شدند که دولت بشاراسد در برابر این گروهها مقاومت میکند.
بنابراین روز به روز بر دامنه خشونتها افزودند و گروه های مسلحی را تجهیز کردند. در ادامه نیز گروههای دیگری هم به منظور مقابل با دولت بشار اسد با این گروههای معارض همراه شدند. به عبارت دیگر گروه هایی مانند جبهه النصره را تقویت کردند اما بعدها نیروهای سازماندهی شده مسلحی را تحت عنوان دفاع از مردم سوریه اما در واقع به منظور سرنگون کردن دولت بشار اسد تشکیل داده و مجهز کردند.
در ابتدای این درگیریها، بسیاری از مردم سوریه، آواره جنگی شدند به این دلیل که نمیتوانستند در این درگیریها در مناطقی که زندگی میکردند بمانند. از این رو مجبور شدند این مناطق را ترک کنند. ترکیه هم تصمیم گرفت اگر به این مردم آواره پناه دهد اقدام او یک وجهه حقوق بشری به خود خواهد گرفت اما به تدریج که دامنه این درگیری و جنگ گسترده تر شد و ترکیه هم با جمعیت رو به افزایش پناهجویان سوری مواجه شد تصمیم گرفت که مداخله مستقیم انجام دهد و به عبارتی وارد خاک سوریه شد تا قسمتی از مرزهای بخشهای شمالی سوریه را به منظور اسکان پناهجویان سوری به خود اختصاص دهد.
پس از درگیریهای طولانی ترکیه با سوریه، این منطقه هم پاسخگوی جمعیت رو به افزایش پناهجویان و آوارگان سوری نبود بنابراین ترکیه برای اینکه خود را از این معضل به وجود آمده نجات دهد تصمیم گرفت راهی را برای آوارگان سوری برای خروج از ترکیه و در نهایت ورود آنها به اروپا باز کند.
در نتیجه برخی از این آوارگان از طریق یونان و مدیترانه به سمت کشورهای اروپایی رفتند. طبق قوانین کشورهای اروپایی هر مهاجر و هر پناهجویی به کشوی وارد می شود تمام مسئولیت مربوط به آن پناهجو از جمله هزینهها و مسائل مربوط به اقامت آنها را باید بپذیرد و حل و فصل کند.
با ورود این پناهجویان به اروپا و افزایش روز افزون آنها، اتحادیه اروپایی و برخی از کشورها مانند یونان این موضوع را مطرح کردند که نمیتوانند به تنهایی، این حجم از پناهجویان را بپذیرند. در این راستا آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان و مجموع اتحادیه اروپا وارد بحث پناهجویان شدند و اعلام کردند که همه کشورهای عضو اتحادیه اروپا در این باره باید سهمیهای بپذیرند چراکه هرچند این پناهجویان از طریق یونان و ایتالیا وارد اروپا میشوند اما این مسئولیت برعهده همه کشورهایی اروپایی است و باید این پناهجویان را اسکان دهند.
تقریبا بسیاری از کشورهای اروپایی با این امر موافقت کردند اما در انگلستان در برابر پذیرش این موضوع، مقاومتی شکل گرفت. به ویژه گرایشات ملی گرای افراطی حزب حاکم یعنی حزب محافظه کار انگلیس با این امر مخالفت و از اجرای آن سرپیچی کردند. این حزب اعلام کرد که انگلستان به اندازه کافی مهاجرپذیر است و از کشورهای مشترک المنافع نیز مهاجران زیادی به این کشور آمدهاند. بنابراین ظرفیتی برای پذیرش این پناهجویان را نداریم. در نتیجه انگلستان در برابر این خواسته اتحادیه اروپا مقاومت و مخالفت و اعلام کرد که اتحادیه اروپا نمیتواند برای انگلیس تعیین تکلیف کند.
دیوید کامرون در آن زمان نخست وزیر وقت بود. بسیاری او را وادار کردند که به رفراندوم و نظر افکار عمومی دراین باره مراجعه کند. دیوید کامرون برخلاف میل خود تن به این کار داد و پذیرفت. در نتیجه مسأله عدم پذیرش مهاجرین و خروج از اتحادیه اروپایی رای آورد که رای ضعیفی بود. آقای کامرون نیز بلافاصله استعفا داد و اعلام کرد من این را قبول ندارم و استعفاء داد. خانم ترزا می، جایگزین او شد البته خانم «ترزا می» هم چندان موافق این امر نبود. ابتدا خانم «ترزا می» تلاش کرد به صداهای معترضان مبنی بر اینکه چون این رفراندوم رأی کمی آورده است و مردم پشیمان شده اند مجددا رأی گیری شود، گوش دهد اما این ملی گراهای تندرو اجازه ندادند این اتفاق رخ دهد و نهایتا خود خانم ترزا می به این سمت رفت که با چه تمهیدات و با چه توافقاتی میتواند از اتحادیه اروپایی خارج شود.
گفتگوهای مفصلی شکل گرفت حتی برای اینکه این کار شکل قانونی و درست خودش را طی کند. بدین جهت، او وزیری به کابینه خودش تحت عنوان وزیر برگزیت که قبلا سابقه چنین پستی وجود نداشت، اضافه کرد. همین که تا حدودی، فشارها افزایش پیدا کرد خانم «ترزا می» آقای بوریس جانسون را به عنوان وزیر خارجه به کابینه خود اضافه کرد و به او دستور داد درباره موضوع برگزیت با اتحادیه اروپا گفتگو کند و مسئله را حل و فصل کند.
گفتگوهای مفصلی انجام شد. چند توافق نیز با اتحادیه اروپا منعقد شد و این توافقات باید به تصویب پارلمان هم می رسید اما پارلمان آنها را رد میکردند. سه بار این اتفاق رخ داد که بار چهارم خانم «ترزا می» هم استعفاء داد و اعلام کرد که من بیشتر از این نمی توانم و قبول هم ندارم.
حالا اینکه چه مواردی وجود داشت این موارد شامل سرمایه گذاریهای مشترک، تعرفه های گمرکی، نحوه مشارکت در بسیاری از امور ولو اینکه بریتانیا عضو شینگن نشده بود اما عملا شرایط برای اروپایی ها باز بود. به عبارت دیگر اگر کسی پاسپورت اروپایی داشت یک مسیر خاص و به اصطلاح گیت به خصوصی برای آنها تعبیه شده بود که وقتی پاسپورت اروپایی داشتند به راحتی رفت و آمد میکردند بدون اینکه نیازی به ویزا داشته باشند.
از سوی دیگر وقتی قرار است برگزیت اتفاق بیفتد همه این موارد باید تعیین تکلیف شود و باید با اتحادیه اروپا به توافق میرسیدند. وقتی هر کدام از این موارد مطرح می شد اتحادیه اروپایی بحث خسارت را مطرح میکرد و به انگلستان میگفت باید بابت امتیازاتی که برخوردار بودید، خسارت بپردازید تا بتوانید از اتحادیه اروپا خارج شوید. پارلمان انگلیس این را هم نمی پذیرفت. آقای بوریس جانسون نیز اعلام کرد من با توافق یا بی توافق، من از اتحادیه اروپایی خارج می شوم. واکنش های بسیاری تندی به جانسون نشان داده شد که گفته شد یقینا توافقی صورت نخواهد گرفت. بوریس جانسون هم سخنش را پس گرفت. همزمان با این مسأله، تعدادی از احزاب و جریانات دو متحد انگلیس یعنی اسکاتلند و ایرلند اعلام کردند که اگر انگلیس از اتحادیه اروپایی خارج شود ما مایل به ماندن در این اتحادیه هستیم. بنابراین این هم یک مسألهای شد که باید به صورت جداگانه به آن پرداخت.
آقای بوریس جانسون وقتی شرایط را به گونهای دید که فشارهای زیادی به او وارد میشود پارلمان را سه هفته تعطیل کرد و به تعطیلی فرستاد که در واکنش به این اقدام جانسون، دادگاه عالی انگلستان این تصمیم را غیرقانونی اعلام کرد و در نتیجه مجلس به روال عادی خود بازگشت. آقای جانسون وقتی متوجه شد با این رای ضعیفی که دارد نمیتواند موفق شود، از ملکه درخواست کرد که پارلمان منحل شود و انتخابات مجدد صورت بگیرد. این اتفاق هم افتاد. حزب کارگری که یقین داشت پیروز این ماجرا است به این امر رضایت دادند و وقتی که انتخابات صورت گرفت، حزب کارگر تعدادی از کرسی هایش را از دست داد و حزب محافظه کار آقای بوریس جانسون با رأی بالاتری رأی خودش را به دست آورد و در نهایت یک هفته بعد هم مصوبه همین پارلمان، مبنی بر اینکه از اتحادیه اروپایی خارج شوند (برگزیت) را به دست آورد.
حالا که مصوبه برگزیت به دست آمد در مورد نحوه خروج انگلیس از اتحادیه اروپا دچار مشکل شدند. اتحادیه اروپایی هم در پارلمان اروپا این خروج را به تصویب رساند و به انگلستان برای خروج کامل از اتحادیه اروپا، یک سال مهلت داد. برای اینکه ظرف یک سال همه موارد تعیین تکلیف شود و اینیک سال دوران گذار تلقی شده و لذا در این وضعیت، در حال حاضر کابینه آقای جانسون در حال مذاکره با اروپا است تا بتواند مواردی را که مورد اختلافشان است را حل و فصل کرده و ترتیبات این خروج را ساماندهی کند.
چند نکته در کنار این ماجرا وجود دارد، نکته اول، حمایتهایی است که آمریکا و دولت ترامپ از این ماجرا کرد برای اینکه بتواند اتحادیه اروپایی را کاملا تضعیف کند و آقای بوریس جانسون هم به این سمت حرکت کرد و روی کمکهای آمریکا حساب ویژهای را باز کرد برای اینکه اگر از اتحادیه اروپایی خارج میشود و بخشی از منافع اقتصادیاش را از دست می دهد آنها را بتواند در سایه حمایتهای آمریکا جبران کند.
حال اینکه آمریکاییها و آقای ترامپ با استراتژی که انتخاب کرده است و این استراتژی این بوده که قبل از او، از بعد از جنگ دوم جهانی ایالات متحده آمریکا وارد صحنه بین المللی شده، در صدد این بوده که نقشی جهانی شده و جهانی سازی را ایجاد کند و لذا جهانی شدن و جهانی سازی در مجموعه تفکر و استراتژی ایالات متحده آمریکا بود. هم سازمان ملل را تشکیل دادند و هم سازمان های وابسته به سازمان ملل و روز به روز نیز دامنه این سازمانها گسترش پیدا کرد تا جایی که به جهان، دهکده جهانی میگفتند که رییس آن هم ایالت متحده آمریکا است.
تصور آمریکا بعد از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی بر این بود که حاکمیت مطلق در جهان با این کشور است که البته به تدریج مشاهده کرد که برخی از قدرت های دیگر هم از سال 1990 به بعد در حال قدرت گیری هستند. این قدرتهای جدید از جمله چین و خود روسیه به عنوان جایگزین اتحادیه جماهیر شوروی و همچنین اتحادیه اروپایی بود.
بنابراین آمریکا درصدد بود آنها را تضعیف کند تا همچنان موقعیت برتر خود را حفظ کند. چراکه آمریکا هم به لحاظ اقتصادی، سیاسی، نظامی و ارتباطات بینالمللی به عنوان قدرت برتر است. طبیعتا این موقعیت برتر، امکان مانور بیشتری هم در عرصه بینالملل به این کشور داده و میدهد. از این رهگذر تمام تلاشش را به کار برد که اتحادیه اروپایی نتواند از دایره متحدان اصلی خارج شود. این زمزمه ها را ما هم از سوی آلمانیهاو هم از سوی فرانسوی ها میشنیدیم که حتی در فروپاشی برخی از کشورها مثل یوگسلاوی سابق که در اتحادیه اروپا رخ داد در زمان آقای کلینتون بوده است. بنابراین آمریکاییها سعی کردند اروپایی ها را تحقیر کنند چون آنها به دنبال این بودند که ارتش اروپایی را تشکیل دهند. به ویژه اینکه اخیرا هم آقای مکرون این بحث را تکرار کرده است و هم برخی از رهبران اروپایی که به دنبال این بوده و هستند که بتوانند موقعیت اروپا را ارتقاء دهند اما شاهدیم که در این ماجرای برگزیت یک ضربه جدی به اتحادیه اروپایی وارد شد و همزمان آمریکا هم برخی جریانات ملیگرا را در اسپانیا، ایتالیا و هلند و حتی در آلمان تقویت کرد و حتی امکاناتی را در اختیار آنها قرار داد تا بتوانند اتحادیه اروپایی را تعضیف کنند.
نکته دیگر در ارتباط با مسأله جهانیسازی آمریکا است. ترامپ مسأله «اولویت اول آمریکاست» را مطرح کرده است. او به یک شکلی از اکثر موافقت نامههای بین المللی خارج شده است. بدین ترتیب با این شرایطی که ترامپ فراهم کرده، رییس جمهور آلمان در اجلاس پنجاه و ششم امنیت جهانی در مونیخ، به صراحت بیان کرد که آمریکا به عنوان قوی ترین هم پیمان ما سیاست توجه به خود و بیتوجهی به مسایل بینالمللی را در پیش گرفته است و بسیاری از سازمان های بین المللی را از جمله خود شورای امنیت و سازمان ملل را دچار سردرگمی کرده و آنها هم هر کدام، مسیر دیگری را طی میکنند.
بنابراین اینها مسایلی است که باید در کنار برگزیت به آن توجه شود. به عبارت دیگر باید توجه کرد که چه اتفاقاتی در سطح جهان در حال رخ دادن است. یعنی آمریکابه دنبال این است که میزان تعهدات بینالمللی خود را کاهش داده و بار را بر روی دوش دیگران بیاندازد اما با ارتقاء و تقویت اقتصادی خود، بتواند دیگران را زیر چنگال خودش داشته باشد بدون اینکه بخواهد این کار را از زاویه و مسیر قبول تعهدات بینالمللی ادامه دهد در حالی که از بعد از جنگ جهانی دوم تا زمان آقای ترامپ، آمریکا در چارچوب تعهدات بینالمللی حرکت می کرد.