برنا از یک ساعت در غسالخانه های کرونایی گزارش می دهد:

روزهای غمگین تر آرامستان ها / کرونا ؛ مرگ غریبانه

|
۱۳۹۹/۰۲/۰۳
|
۱۰:۳۴:۳۹
| کد خبر: ۹۹۱۸۲۵
روزهای غمگین تر آرامستان ها / کرونا ؛ مرگ غریبانه
«قلی زاده با اشاره به احترامی که خراسان ی ها برای اموات قائل هستند می گوید: خیر در بیرجند ماشین حمل متوفی میت را از بیمارستان می آورد، اینجا در اتاقی ویژه میت را تیمم و البته حالا چند روزی است که به فتوای جدید غسل می دهیم و کفن می کنیم و با احترام دفن می شود.

به گزارش خبرگزاری برنا خراسان جنوبی، صدای فریادش گوشم را پر کرده،«تو را به خدا اجازه دهید مادرم را ببینم،این آخرین دیدار من است،اقا تو را به خدا،تو را به جان عزیزانتان قسم،بگذارید صورتش را ببینم، او 14 روز در بیمارستان بستری بوده و من او را ندیده ام می فهمی؟ من 14 روز است مادرم را ندیده ام!!! و حالا او را می خواهند سرازیر قبر کنند» ماه بانو هاله ی اشکش را با پشت دست می گیرد و با لبخندی رو به من می گوید. می فهمی مادر؟ این شغل من است.

«تاریک بود،چشم چشم را نمیدید اما صدای هس هس زدن را حس می کردم،فانوسی برداشتم را اگر سگ های وحشی به جنازه ها نزدیک شده باشند دورشان کنم،لابه لای جنازه ها گام بر می داشتم که ناگهان احساس کردم پای راستم خیس شده فانوس را پایین گرفتم، پایم در روده های یک جنازه فرو رفته بود . . . » بخشی از کتاب «دا» خاطرات واقعی دختری را روایت می کند که در زمان جنگ تصمیم می گیرد به غسال های شهر کمک کند تا جنازه ها زود تر دفن شوند. شما هم تایید می کنید که  کارش از سربازی که خط مقدم جبهه بود کمتر نبوده ؟

حالا هم مدام رئیس جمهور و کادر درمانی اسم از جنگ می آورند،اما این بار جنگی بدون فشنگ و خمپاره،جنگ با دشمنی که فشنگ های نامرئی اش را طوری شلیک می کند که در آن واحد می تواند سه تا هشت نفر را زمین بزند. حالا پزشکان و پرستاران لباس رزم پوشیده اند تا با کمترین امکانات زخمی های کرونا را نجات دهند. اما در این بین، زخم بعضی ها چنان کاری می شود که حتی بعد از 14 روز مداوا نفس را از آنها می گیرد. اما بعد از قطع نفس سربازان دیگری به میدان می آیند که کمتر نامی از آن ها برده می شود، کمتر کسی از آن ها حمایت می کند،کمتر برای حق و حقوق قانونی شان بحث می کنند و اصلا به دنبال معرفی خود در شبکه های مجازی نیستند. غسال ها و تمام کارکنان سازمان آرامستان ها که در این بحران کرونا کمتر کسی نام و نشانی از آنها گرفته است.

روزهای غمگین تر سازمان آرامستان ها

«محیط کارما این قدر حزن آلود است که همیشه ناخود آگاه چهره ی ما غمگین است،همیشه آماده ایم برای آرام صحبت کردن، بیشتر  ما سابقه ی یک دهه کار در آرامستان بیرجند را داریم اما خدا شاهد است که هیچ روزی ملاقات با داغداران برایمان عادی نبوده است،وقتی بیماری در بیمارستان بستری است ،همراهانش امیددارند که شاید روزی شفا بگیرد و از جا برخیزد اما اینجا انگار ایستگاه آخر است، اینجا بی امید ترین مکان زندگی است،اینجا اندوه زندگی به یک باره بر سرت خراب شده است، می خواهی تمام دارایی ات را بدهی تا یک بار دیگر عزیزت نگاهت کند. و این ماجرا هر روز اینجا در آرامستان برای من و همکارانم تکرار می شود».

«قلی زاده» یکی از پرسنل آرامستان بیرجند است،سارمانی که این روزهای سخت کرونا شرایط سختی را می گذراند اما کمتر مسئولی سری به آن می زند و حتی شاید هیچ مسئولی تا به حال به ذهنش نرسیده باشد که کارکنان آرامستان ها امروز چه شرایط سختی را پشت سر می گذارند تا سری به آنها بزند و خدا قوتی بگوید.

از او می پرسم در این مدتی که اینجا خدمت می کنید با همچین شرایطی مواجه شده بودید؟بله یک سری تب کریمه کنگو شایع شده بود که یادم هست تمهیدات ویژه ای برای غسل و دفن اتخاذ شد اما باید اعتراف کنم مثل شرایط حالا نبود. امروز خیلی شرایط سخت تر است اما جالب است بگویم همن آرامشی که در قبل داشته ایم باز هم با همان آرامش کار می کنیم ، هیچ کدام از همکارانم ترک کار نکرده ان. هیچ کدام نگفته اند چرا همان یکی دو نفر از بستگان فوت شده ی بیمار کرونایی وارد دفتر آرامستان شده است،هیچ کدام خود را دور نگرفته ایم.

به راستی که ملاقات با داغداران بیماران کرونا به مراتب سخت تر از ملاقات با بستگان بیمار کرونایی است،می پرسم در برخی از استان ها میت کرونایی را در همان بیمارستان تیمم می دهند و بعد دفن می کنند. آیا در بیرجند هم همین طور است؟ «قلی زاده با اشاره به احترامی که خراسان ی ها برای اموات قائل هستند می گوید: خیر در بیرجند ماشین حمل متوفی میت را از بیمارستان می آورد، اینجا در اتاقی ویژه میت را تیمم و البته حالا چند روزی است که به فتوای جدید غسل می دهیم و کفن می کنیم و با احترام دفن می شود.

نگاه سرد مردم

وی انتشار برخی تصاویر در فضای مجازی را نسبت به آنچه در بیرجند رخ می دهد بسیار متفاوت اعلام کرده و می گوید: اینجا تمام کارها زیر ناظر بهداشتی انجام می شود و هر کاری که برای میت های عادی انجام می شود برای میتی که کرونا داشته نیز انجام می شود.

فلسفه ی این آهک ریختن چیست؟ میت که کاور می شود؟ قلی زاده تنها به این جمله اکتفا می کند تا مورچه هایی که در قبرها رفت و آمد می کنند آلودگی را جا به جا نکنند.

در این بحران، بیشترین چیزی که شما و همکارانتان را آزاد می دهد چیست؟ پاسخ او تامل بر انگیز است، و البته کمی ناراحت کننده . می گوید: «نگاه سرد برخی از مردم» و خاطره ای را بازگو می کند: چند روز پیش قرار بود خانمی که به مرگی به جز کرونا فوت کرده بود را همکاران غسال تغسیل دهند،متاسفانه فرزند این خانم نسبت به غسال بی احترامی کرد و ادعا داشت چون غسال های ما بیماران کرونایی را می شورند، همه بیمار و ناقل هستند و حق ندارند به مادر فوت شده ی او دست بزنند چرا که مادر او آلوده می شود و امکان دارد بازماندگان در زمان خداحافظی با میت کرونا بگیرند.!!! این ماجرا این قدر او و همکارانش را آزرده خاطر کرده بود که نمی توانست دربارهی آن بیشتر حرف بزند.

این کارمند شرکت خدماتی ارامستان بیرجند از هیچ چیز گلایه نمی کند ،نه از کمبود ماسک و مواد شوینده ،نه از میزان حقوقی که در اصل باید بیشتر از این هاباشد و ادامه می دهد: ما نه عید داریم نه سال تحویل،نه شنبه داریم و نه جمعه ولی همیشه یک حس را داریم. غم و اندوه از اشک هایی که اینجا می بینیم و زجه هایی که می شنویم، گوشمان مدام پر است از صدای پدرانی که فرزند از دست داده اند و فرزندانی که مادر از دست داده اند و جالب است بدانید که هیچکدام برایمان تکراری نمی شود با همه شان همدرد می شویم.

چنین غریبانه سخت است

قلی زاده و همکارانش در این بحران جان بر کف دست گذاشته اند و نمی گذارند کار میتی که کرونا داشته عقب بماند وقتی می پرسم چه چیز این میت ها با سایرین است که شما را ناراحت می کند پاسخ می دهد: مراسم تشیع غریبانه شان، فقط چند نفر اجازه دارند در مراسم باشند مراسم وداع با میت ندارند، میت از سالن غسالخانه داخل خودروی مخصوص گذاشته می شود و تا نزدیکترین مکان دفن برده می شود، غریبانه بر او نماز خوانده می شود و از آنجا نیز با نظارت بهداشت توسط همکارن دفن می شود. این نحوه ی تشیع غریبانه واقعا برای ما غم انگیز است.

این حرف های قلی زاده مرا به فرک می اندازد . آدم هایی که فقط یک حقوق کارگری می گیرند و هر روز با تعداد زیادی عذا دار و داغدار مواجه می شوند که حتما روی زندگی عادی و روحیه ی آنها تاثیر میگذارد وقتی از سختی کارشنان در این ایام کرونا می پرسم نمی گوید ماسک به سختی گیر می آید، نمی گوید حقوقمان چرا کم است ، نمی گوید فرق ما با به راستی سربازان گمنام مبارزه با کرونا هستیم با سایرین چیست که هیچ تفاوتی در حقوقمان ایجاد نشده می گوید، غمگین از تشیع غریبانه ام... و این یعنی دست خدا چقدر به دل این آدمها نزدیک است در حالی که برخی از زنده ها در صورت این آدم های شریف کراهت خود را از رویارویی با آنها نشان می دهند، تا جایی که به گفته ی او تاکنون آرامستان چند راننده خودروی حمل میت راه خاطر همین نگاه مردم از دست داده است و آنها ترک کار کرده اند.

به راستی که نگاه برخی از ما زنده ها به مردابی می ماند که گند زده است، حیف چشم هایی که ماه بانو سیادت،بی بی طوبی سیادت،زهره عرب،علی احمدی،ابراهیم ابراهیمی پور و سید رضا اسلامی را به چشمی کمتر از یک غسال محترم ببیند. اشخاصی که در سازمان آرامستان بیرجند حالا آخرین حمام عزیز از دست رفته مان را انجام می دهد.

شب های آرام ماه بانو

صدای فریادش گوشم را پر کرده،«تو را به خدا اجازه دهید مادرم را ببینم،این آخرین دیدار من است،اقا تو را به خدا،تو را به جان عزیزانتان قسم،بگذارید صورتش را ببینم، او 14 روز در بیمارستان بستری بوده و من او را ندیده ام می فهمی؟ من 14 روز است مادرم را ندیده ام!!! و حالا او را می خواهند سرازیر قبر کنند» ماه بانو هاله ی اشکش را با پشت دست می گیرد و با لبخندی رو به من می گوید. می فهمی مادر؟ این شغل من است.

این ها را ماه بانو می گوید، از زنی که به خاطر کرونا فوت کرده و دخترش پشت در اتاق تغسیل زجه می زد تا قانون عدم ملاقات با بازماندگان را بشکنند تا مادرش را برای آخرین بار ببیند .و ماه بانو و همکاران آرامستان با نگاه ملتمس به ناظر بهداشتی خواسته اند تا از دور صورت مادر را به دخترش نشان دهند تا شاید کمی آرام بگیرد.

وقتی می پرسم در زمان غسل میت های کرونایی نمی ترسید کرونا بگیرید؟ بدون اندکی فکر و با همان لهجه ی شیرین بیرجندی می گوید: باید از خدا ترسید دختر جان. کسی باید بترسد که مال مردم را خورده، حقوق و اضافه کاری کارمند و کارگر زیر دستش را نداده، مثل پت سگ دروغ گفته و.... میت که ترس ندارد حالا اگر کرونا داشت با احتیاط بهداشتی غسل می دهیم. تا خدا نخواهد برگ از درخت نمی افتد.

این غسال با تجربه با لبخندی شیرین اضافه می کند: ما هر آنچه آقا و خانم بهداشت می گجویند را رعایت می کنیم،بعد از غسل هم خود را می شوریم البته همیشه بعد از همه ی غسل ها خود را می شستیم حالا با وسواس بیشتر، حالا مثلا اگر من بگویم نمی شورم، بی بی طوبی هم نشورد زهره هم نیاید. دیگر مرگ به سراغمان نخواهد آمد یا دیگر کرونا نمی گیریم؟

در ادامه ماه بانو با آهی که نفس را برای گفتن جملهی بعدی بالا می آورد ادامه می دهدک اما می دانی خانم جان مردم از ما خیلی می ترسند.طوری رفتار می کنند انگار ما نجسیم خدای نکرده، و با خنده ای که دندان هایش را نشلان می دهد می گوید درحالی که ما دائم با کف و صابون در ارتباطیم و با انگشت اشاره رو به من می گوید پس از همه ی شما تمیز تریم.

ماه بانو غمگین از مادری که بر اثر کرونا فوت کرده و فرزندی که باردار بوده است و به همین دلیل ناقص به دنیا آمده و فوت کرده از خدا می خواهد این روزها هر چه زود تر تمام شود.

علی احمدی هم یکی از غسال های سازمان آرامستان حرف های مشابهی دارد و می گوید: اول برای تهیه ماسک و گان و ... مشکل داشتیم الان آقای کدخدا خوب پیگیر است اما انگار باید شهرداری خودش این تجهیزات را تهیه کند. تمام تجهیزاتمان بعد از اتمام کار معدوم می شود. همه یک بار مصرف است.

پاسخش درباره یاین سوال که آیا از حقوقتان راضی هستید سرش را پایین می انداز و می گوید: ما هم در این شهر با همین قیمت ها که پرستارها و دکتر ها زندگی می کنند داریم زندگی می کنیم . خودمان را در انجام کار با هیچ احدی مقایسه نمی کنیم اما می گویم همه ی ما در آرامستان معتقدیم دریافتی مان به طرز نگاه مردم نمی ارزد.

او ادامه می دهد: کاش حداقل حرمتی برای کارمان قائل می شدندف کاش نگاه مردم این قدر سرد نبود. می دانید هر شغلی یک جایگاهی در جامعه دارد اما شغل ما انگار طوری جا افتاده است که همیشه باید پنهان باشد. من و همکارانم در تماس با میت کرونایی، و در ارتباط با خانواده ی داغداری که مراسم شان قرار است در تنهایی انجام شود انگار گم شده ایم. اصلا انگار نیستیم و این خیلی دردناک است.

احمدی در حالی که لباس پوشیده تا به اتاق تغسیل برود قبل از اینکه عینکش را بزند به دور دست ها خیره می شود. و در حالی که نگاهش خیره در افق آرامستان و غارغار کلاغ های روی درختان کاج گم شده است، می گوید: چه می شود کرد؟ یکی پرستار می شود و در ارتباط با بیمار کرونایی هر کاری از دستش بر می آید انجام می دهد تا بیمار درمان شود و زنده بماند اما خودش گرفتار می شود و ممکن است کرونا بگیرد، و بعد هم اگر فوت کند من یک شهید را می شویم،  یکی هم غسال می شود و کرونایی بی نفس را می شوید و اگر احیانا کرونا بگیرد غسال دیگری او را در خاموشی می شوید. هر چند کار هیچکداممان با هم قابل مقایسه نیست اما هر دو در معرض خطریم .با این حال نگاه به پرستار چیست و نگاه به من چیست! و در حالی که به سمت اتاق غسل می رود می گوید میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. 

 

نظر شما