به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، نام سریال «راه شب» از یک برنامه رادیویی با سابقه چند دهه ای شبکه رادیویی ایران گرفته شده است. در این سریال تلویزیونی، ناصر ممدوح نقش مجری برنامه رادیویی «راه شب» را بازی می کند. او با همسرش همکار است.
هر شب شخصی با رادیو تماس می گیرد و داستان گره زندگیش را روایت می کند. این مجری هم به نحوی کمک می کند که هر شب مشکل یکی از مخاطبان برنامه حل شود.
این مجموعه داستانی اپیزودیک به تهیه کنندگی محمد مسعود، کارگردانی داریوش فرهنگ و نویسندگی جابر قاسمعلی، تولید سال 1384 شبکه سه سیماست.
آی فیلم به بهانه بازپخش این سریال، با جابر قاسمعلی که موفق شد در دهمین جشن حافظ تندیس بهترین فیلمنامه نویس تلویزیونی را به خاطر نگارش «راه شب» کسب کند، به گفت و گو نشست.
قاسمعلی درباره چگونگی شکل گرفتن ایده اولیه سریال اظهار کرد: در ابتدا اینطور نبود که بخواهیم بر مبنای برنامه راه شب رادیو فیلمنامه بنویسیم. حقیقت آن است که مهدی هاشمی طرحی نوشته بود به نام شب های رادیو که داستان زندگی یک مجری رادیو بود و جز در فصلهایی که به شغل او در رادیو میپرداخت، مابقی داستان بیرون از محیط رادیو اتفاق میافتاد. تا آنجا که به یاد دارم داستان یک مجری بود که درمییافت یکی از مخاطبین برنامه اش مادر گمشدهاش است. مهدی هاشمی طرحش را به داریوش فرهنگ داد و داریوش که پیش تر بر مبنای فیلمنامههای من، فیلم سینمایی روانی و سریال طلسم شدگان را کار کرده بود، طرح را به من داد تا بخوانم. طرح را خواندم و طبق توافق سه نفره بین من و داریوش و مهدی هاشمی قرار شد که من طرح را گسترش بدهم .طرح گسترش یافته به شبکه سوم ارائه شد و بنا به پیشنهاد مدیر وقت فیلم و سریال شبکه سه سیما قرار شد حالا که قرار است سریالی در باره رادیو بسازیم، چرا آن را گسترش ندهیم و از همه پتانسیل رادیو استفاده نکنیم ؟ در این مرحله داریوش فرهنگ دست به کار شد و در غیاب مهدی هاشمی که سر کار «روزگار قریب» عیاری بود، طرحی سه چهار صفحهای نوشت و در آن حدود و ثغور کلی سریال را مشخص کرد؛ به این شکل که به جای یک سریال بالابلند ملودرام، چندین و چند داستان داشته باشیم. تو گویی رادیو هر شب داستانی را روایت میکند. اسمش هم شد «راه شب». البته در طرح چند صفحهای داریوش داستانی پیش بینی نشده بود و فقط به کارکرد رادیو در بیان و تهییج احساسات، عواطف، درد و رنج و شادی و .. مردم اشاره شده بود. از حالا به بعد کار من شروع شد؛ نشستم به طراحی داستان و طی 9 ماه بیش از 30 داستان نوشتم که برخی توسط تلویزیون رد شد و برخی پذیرفته و ساخته شد.
نویسنده «راه شب» به کارکردهای دراماتیک پرداختن به داستان هایی پیرامون رادیو به عنوان یک رسانه جذاب در دل یک اثر تلویزیونی هم اشاره کرده و گفت: عمیقا اعتقاد دارم که رادیو به واسطه رازآلودگی ویژهاش -که از مدیوم خاص آن میآید - همواره قابلیت درام پردازی دارد. سینما و تلویزیون هر آنچه هست را به عینه به تماشاگر نشان می دهد، اما رادیو با صدایش، ذهن مخاطب را تحریک میکند و او را به بافتن خیال و ساختن تصویر وا میدارد. مخاطب رادیو نیمی از داستان را میشنود و نیمی دیگر را باید در ذهن خود و با خیال خود بسازد؛ همین ویژگی، ذات و ساحت رادیو را واجد نوعی رازآلودگی و طبعا درام پردازی میکند. همان زمان نوشتن به داریوش فرهنگ گفتم برای حفظ این رازوارگی رادیو، تصویری از مجری و خانوادهاش نشان ندهیم. بگذاریم قهرمان و شخصیت اصلی هر اپیزود، خود بر مبنای تصور، ذهنیت و تجربهاش، تصویری از مجری برنامه، بر مبنای صدایی که از او میشنود، در ذهن خود بسازد. داریوش استدلال مرا نپذیرفت و چون قرار بود مهدی هاشمی پس از مرخص شدن از کار «روزگار قریب» به ما بپیوندد و نقش مجری رادیو را بازی کند، منتظر ماند تا او بیاید. اما کار «روزگار قریب» به طول انجامید و مهدی همانجا ماندگار شد. دوباره به داریوش گفتم سکانسهای مجری رادیو و خانوادهاش را در استودیو و خانه و ... حذف کند تا به جوهر رادیو نزدیک تر شویم. او باز هم مصر بود مجری را در کار بیاورد و این بار مجری حرفهای؛ ناصر ممدوح آمد با آن صدای بم مهرباناش. هر چند شخصا هنوز خیال میکنم هر تصویر رازآمیزی که با صدای ممدوح میشد در ذهن پروراند، با تماشای او، از دست رفت.
او در پاسخ به این سوال که «راه شب» به نوعی یادآور سریال «هزاران چشم» کیانوش عیاری هم است و آیا شباهتی بین آنها می بیند؛ بیان کرد: البته این شباهت به الگوی روایی به کارآمده در سریالهای اپیزودیک که شخصیت ثابت دارد، برمیگردد. «هزاران چشم» با یک شخصیت ثابت که هر بار درگیر موقعیت جدید میشود، داستان خود را پیش میبرد و ایضا «راه شب» با مجری هفتگی ثابت خود . میشود چندین و چند مثال دیگر زد از سریالهایی که چنین الگویی دارند که در تلویزیون ما هم کم نیستند . اما حالا که پرسیده اید این را هم بگویم که جنس کار عیاری در «هزاران چشم»، بر مبنای ساختار خرده پیرنگ، ایجاد حال و هوا و مود داستانی با ملاحظات مینیمالیستی طراحی شده است، اما در «راه شب» بنای ما بر داستانگویی بود با رویکرد اجتماعی.
قاسمعلی به ساختار اپیزودیک «راه شب» و تفاوت نگارش فیلمنامه آثار اپیزودیک نسبت به قصه های تک خطی نیز پرداخت: طبعا هر کدام ویژگی منحصر به فرد خود را دارند. داستان خطی مخاطب را به دنبال خود میکشد و اگر او یک شب موفق به تماشای سریال نشود ، طبعا بخشی از اطلاعات داستانی خود را از دست خواهد داد و ممکن است این نقصان در تاثیرگذاری سریال بر او اهمیت داشته باشد و او را از سیر داستانی عقب نگاه دارد و همین امر موجب شود او تمایل خود را به ادامه تماشای سریال از دست بدهد. اما همین اتفاق در سریال اپیزودیک از آنجا که تماشاگر اگر یک شب سریال را نبیند، تنها یک داستان _که جدای از داستانهای دیگر است و ربطی به داستانهای ماقبل و مابعد خود ندارد _ را از دست داده است، اثر چندانی بر مخاطب و سیر دریافت اطلاعاتی او باقی نمیگذارد.
او ادامه داد: از دید نویسنده اما باید این ماجرا را به شکلی دیگر تحلیل کرد. به کوتاهی میتوان چنین گفت که طراحی یک داستان بالابلند به واسطه حجم، انباشت و تکثیر حوادث، اتفاقات و اطلاعات با تجمیع، حبس و تمرکزگرایی داستانی در سریال اپیزودیک متفاوت است. از این منظر سریال بالابلند داستانی با سریال اپیزودیک دو نوع متفاوت از فیلمنامه است که تخصص و تبحر خود را میطلبد.
فیلمنامه نویس «راه شب» در پایان تاکید کرد: متاسفانه با یک اشتباه استراتژیک در حضور مجری رادیو و مناسبات خانوادگی او، رازآلودگی جادویی رادیو و بالطبع داستانهای راه شب، از دست رفت؛ خلوت رادیو به جلوت تلویزیون بدل شد و ذهن خیالپرداز جای خود را به عین واقعنما بخشید.