فیلم هندی واقعی در تهران!

|
۱۳۹۴/۰۲/۰۵
|
۱۱:۱۴:۴۵
| کد خبر: ۲۸۰۱۳۲
فیلم هندی واقعی در تهران!
تصادف هفته گذشته یک دستگاه پورشه زردرنگ در خیابان دکتر شریعتی که حدود ساعت چهار صبح انجام شد و طی آن یک خانم جوان کشته و یک مرد همراه او نیز به شدت مجروح شد، انعکاس گسترده‌تری نسبت به تصادفات دیگر داشت؛ تصادفاتی که این روزها چندان هم کم نیست.

به گزارش خبرگزاری برنا، تصادف هفته گذشته یک دستگاه پورشه زردرنگ در خیابان دکتر شریعتی که حدود ساعت چهار صبح انجام شد و طی آن یک خانم جوان کشته و یک مرد همراه او نیز به شدت مجروح شد، انعکاس گسترده‌تری نسبت به تصادفات دیگر داشت؛ تصادفاتی که این روزها چندان هم کم نیست.

روزنامه شهروند در ادامه نوشته است: بخشی از این انعکاس در صفحه اینستاگرام آن خانم که تصاویری از خود را گذاشته بود دیده شد که هزاران نظر از سوی دیگران گذاشته شده بود؛ نظراتی که به نسبت متضاد و تقابل‌جویانه نیز بود. پرسشی که برای هر کسی ممکن است پیش آید این است که چرا این تصادف و مرگ تا این حد خبری و پرجدل شد؟ و چرا دیدگاه‌های منفی علیه کسی که فوت کرده برخلاف روال معمول در جامعه به صراحت بیان شده است؟

ارزش خبری یافتن این تصادف چیز چندان عجیبی نیست. زیرا این رویداد واجد عناصری از خبر بود که حساسیت‌های لازم را برمی‌انگیخت. این‌که یک پورشه زردرنگ در یک خیابان داخل شهر ساعت چهار صبح تصادف کند، جلوی پورشه به کلی از میان برود گویی که یک تریلی از روی پراید یا ژیان رد شده! و یک دختر و پسر سرنشین آن بوده‌اند. پورشه‌ای که در مالکیت پسر جوان یک مربی مشهور فوتبال بوده، گفته می‌شود که پسر هم نوه یکی از افراد مشهور انقلاب یعنی آیت‌الله ربانی شیرازی است و این تصادف همزمان شده با تصادفی که چند ساعت پیش از آن و در نیمه‌شب در نقطه دیگری از شهر رخ داده و چند جوان سوار یک B.M.W آخرین مدل که روباز بوده و اتوبان را با سرعت نزدیک به 200 کیلومتر طی کرده‌اند و یک نفر از آنان قهرمان اتومبیلرانی بوده به دلیل عدم کنترل با خودرو دیگری تصادف کرده و به واسطه نبستن کمربند هر چهار نفر از خودرو به بیرون پرت شده و یکی از آنان از بالای بزرگراه به داخل بزرگراه دیگر! سقوط کرده و کشته می‌شوند. همه اینها نه‌تنها ارزش خبری زیادی دارد، بلکه می‌تواند دستمایه‌هایی برای تدوین یک سناریوی سینمایی از یک پدیده مهمی باشد که در چند‌ سال اخیر در زیر پوست شهر شکل گرفته بود و در یک شب مشخص به شکل تراژیکی خود را نشان می‌دهد. پدیده‌ای که قبلاً با عنوان بچه پولدارها در شبکه‌های مجازی خود را نشان داده بود که بخشی از آنان سبک زندگی خود را به رخ دیگران می‌کشاندند؛ سبک زندگی که نمادش در خودروهای لوکس و میلیاردی است، لباس‌های مارک‌دار، زندگی‌های شبانه و... سبکی از زندگی که به دلیل اقتصاد رانتی به ویژه در سال‌های 1384 تا 1392 شکل گرفت و در زمانی که عده‌ای از جوانان به شدت در فکر سیاست، عده دیگری هم در فکر ارزش‌ها بودند، گروهی هم در حال تجربه سبک زندگی جدیدی بودند که بتوانند منابع مالی به دست آمده رانتی را هزینه کنند.

پورشه و پورشه‌سواری آن هم رنگ زرد قناری!، پسر سرمربی مشهور تیم فوتبال، مرگ یک دختر جوان، ساعت 4:30 صبح، پرت شدن از B.M.W روباز آن هم کسی که قهرمان اتومبیلرانی است... آن هم در جامعه‌ای که درگیر حل مشکل یارانه 45 هزار تومانی است، وضعیت به غایت متضادی را نشان می‌دهد که فقط در فیلم‌های هندی دیده می‌شود، و نه در خیابان‌های تهران! در واقع دختر و پسران کشته شده، بازیگران این فیلم هندی ولی واقعی در تهران هستند؛ فیلمی که فیلم نیست، همه در حال بازی در نقش واقعی خود هستند و اگر هم بمیرند، واقعی است و نه فیلم. بنابراین جذابیت‌های خبری آن قابل مقایسه با هیچ فیلمی نیست. ولی چرا واکنش‌ها در شبکه‌های مجازی تا این حد متضاد و خصمانه و گسترده است؟ در این باره می‌توان خلاصه گفت که:

امکان بحث و گفت‌وگوی آزاد درباره آن تضادهای پیش‌گفته، در رسانه‌های جمعی و رسمی کشور وجود ندارد. لذا طرح مسأله به فضای مجازی کشیده می‌شود. این فضا هم به گونه‌ای است که افراد بیش از آن‌که تحلیل کنند، احساسات خود را بروز می‌دهند، و شدت احساسات نسبت به شکاف‌های اجتماعی به شدت شکاف‌های مزبور ربط دارد. جامعه کنونی ما درحال حاضر با چند شکاف مهم که به این مسأله مرتبط است درگیری دارد. یکی شکاف میان فقر و ثروت. ثروت برخلاف گذشته به نحو بارزی خود را در قالب خانه، خودرو، لباس و سبک زندگی و سفر خارجی نشان می‌دهد و موجب حسرت و حتی نفرت برخی افراد می‌شود. البته این شکاف در ایران به دلیل اینکه ذهنیت عمومی ثروتمندی را ناشی از استفاده از رانت می‌داند، موجب می‌شود که فقرا یا افکار عمومی، فرد ثروتمند را دزد یا فاسد بداند، لذا واکنش علیه ثروتمندان به نسبت خصمانه است.

شکاف دیگر، سبک زندگی است که این موضوع تا حدی با مسأله قبلی همپوشانی دارد ولی لزوماً برهم منطبق نیست. شکاف بعدی، در حوزه ذهنیت و ارزش‌های زندگی است که گروهی ارزش‌های رسمی حکومت را چراغ راه زندگی خود قرار داده‌اند، و گروه دیگر نه. شکاف بعدی در ارزش‌های دینی است که ذهنیت‌های افراد نسبت به اصل دین یا نسبت به نگرش‌های دینی با یکدیگر متضاد است و این را در نظرات نوشته شده افراد درباره این موضوع می‌توان دید. به این معنی که برخی‌ها از موضع مذهبی و برخی غیر یا ضدمذهبی به موضوع نگریسته‌اند. در میان مذهبی‌ها نیز دو نگرش فقه‌گرا و قلب‌گرا (اگر این دو اصطلاح درست باشد) را می‌توان مشاهده کرد. همه اینها را وقتی در کنار نبودن فضای رسانه‌ای مناسب بگذاریم روشن می‌شود که اظهارنظرهای احساسی در این فضاها نوعی تخلیه روانی و اثبات خود نیز محسوب می‌شود. حتی ناکامی‌هایی که بسیاری از جوانان کشور با آن مواجه می‌شوند در این فضا منعکس می‌شود و لذا بروز این نوع پدیده‌ها در شرایط کنونی ما چندان عجیب و غیرمنتظره نیست.

نظر شما