به گزارش خبرگزاری برنا، اولین ماه تابستان برای هنرمندان و هنر دوستان سه سالی است که بوی غم گرفته، غم کوچ هنرمندی که تنها یک اسم نبود؛ بخشی از تئاتر کشور بود که رفت و خانواده تئاتر را به ماتم نشاند. حمید سمندریان یکی از ستونهای تئاتر کشور بود که صبح روز پنجشنبه 22 تیر 1391 فروریخت.
خبر مثل همیشه کوتاه اما تلخ و عمیق بود. شبیه زلزلهای که یکباره آوار میشود و بعد از لحظهای همه جامعه تئاتر را در شوک این خبر فرو برد. با اینکه مدتها بود همه از بیماری سخت استاد خبردار بودند اما باور رفتن مردی که تا هفته قبل با وجود بیماری کلاسهایش را تعطیل نکرده و قرار بود در چند ماه آینده نمایشی تازه را به صحنه ببرد، باورکردنی نیست اما سخت بود. همه امیدوار بودند به لحظههایی که میآمد و معجزهای که شاید باید اتفاق میافتاد. اما قلب استاد بسیاری از اهالی تئاتر در نخستین ساعت روز 22 تیر از حرکت ایستاد.
آقای حمید سمندریان، استادِ مُسلم، بزرگمرد قلب تو ایستاد اما ما از حرکت نایستادیم. به یاد تو و میراث گران بهایت که عشق به تئاتر بود.
یادمان نمی رود روزهایی که با تنی نحیف و رنجور به تمام اجراهای روی صحنه سر می زدید و با دلسوزی، نگاه مهربان تان را از مشتاقان عرصه نمایش دریغ نمی کردید.
چاره ای نیست استاد عزیزم، گویی وقت اش رسیده که کوچ تو را باور کنیم و کنار بیاییم با جای خالی ات که تا ابد پُر نمی شود.
باور می کنم که کوچ کردید و سه سال که از خانه جدیدتان به ما نگاه می کنید و می دانم که هنوز هم نگران ما هستید. بدانید که ما هم دلتنگیم وروزهای هجران را با زمزمه ی این شعر سر می کنیم:
هرگر نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است در جریده ی عالم دوام ما