نوروزنامه ۹۹/ فرهنگ و هنر در سال ۱۳۹۸؛

آفتابه لگن هفت دست، شام و نهار هیچی!/سریال هایی که بی‌قصه زمین می‌خورند!

|
۱۳۹۹/۰۱/۱۳
|
۰۸:۵۹:۰۰
| کد خبر: ۹۶۹۱۳۵
آفتابه لگن هفت دست، شام و نهار هیچی!/سریال هایی که بی‌قصه زمین می‌خورند!
مجتبی احمدی؛ دبیر گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا

اگر قصه و فیلمنامه را پایه و اساس هر درام نمایشی در مدیوم های مختلف از تئاتر و سینما گرفته تا تلویزیون قلمداد کنیم و تمام بساط مورد نیاز ساخت یک اثر از کارگردان و بازیگر و عوامل فنی برقرار باشد اما اوضاع به لحاظ قصه و فیلمنامه بلنگد، برای مخاطب ایرانی که اصولا با قصه سرگرم می شود، حداقل کار پیش نمی رود.

تجربه نشان داده عوامل درخشان یک اثر (استارها) در مدت محدودی برای تماشاگر جذابیت دارند. در واقع ستاره‌ها کاربردشان را با گذشت زمان از دست می دهند و این کشش و جذابیت داستان است که می تواند گلیم یک اتفاق نمایشی را از آب بیرون بکشد.

نکته ای که در چند سال اخیر به شدت مورد توجه مدیران تلویزیون و برنامه سازان بوده است به ماهیت و توانمندی و رمق قصه ها برمی گردد که گاهی فقط پتانسیل تنها یک داستان تک قسمتی در دو خطی داستان موجود است اما برای یک سریال بیست و چند قسمتی نویسنده به جان کار آب می بندد و در حقیقت این قصه بی رمق جان و کشش لازم را برای پیشرفت و کشاندن مخاطب در شب های متمادی ندارد.

کاراکترها بدون قصه بلاتکلیف هستند و بازیگر نمی تواند تنها به واسطه جذابیت های بصری اش مخاطب را راضی کند، وقتی که ایفاگر یک نقش آمفوتر (خنثی) با او همراه نمی شود و با گذشت چند قسمت خواهیم دید که شخصیت های یک داستان آن شکل و شمایل دوست داشتنی لازم را دیگر تجربه نمی کنند.

این روزها در برخی از آثار شاهد آن هستیم که جانمایی گره‌های نمایشی به شدت هوشمندانه و در برخی دیگر بسیار نابخردانه است. پرواضح است که اطلاع رسانی قطره چکانی به تماشاگر و داده های هر قسمت و اندینگ‌های جذاب (پایان بندی) که کشش و گیرایی انگیزشی مخاطب را برای دنبال کردن سریال در شب های آینده باید با خود همراه داشته باشد، در برخی از آثار وجود ندارد و این مسئله به ماندگاری سریال و ذهن مخاطب صدمه وارد می کند.

پراکنده گویی، عدم جانمایی داستان های فرعی در کنار قصه محوری و ورود و خروج شخصیت های بی ربط و با ربط، بی تردید تمرکز مخاطب کم حوصله تلویزیون را برهم می زند و این درست در تقابل است با سریالی که بدون زیاده گویی با شخصیت های کاملا معرفی شده با رعایت تمرکز مخاطب پیش می رود و مشخصا در مهندسی نگارش، نویسنده تلاش کرده است با مشوش نکردن ذهن تماشاگر او را در دنبال کردن سریال کلافه نکند.

این به شدت اشتباه است که ما فکر کنیم با تزریق چند داستان فرعی و بی ربط و ایجاد روابط غیرمنطقی و تصادفی میان کاراکترها تنها در جهت بهم رساندن داستان های فرعی در پایان بندی قصه این ادعا را داشته باشیم که خالق داستانی متنوع و پر لابیرنت هستیم.

در حالی که خودمان با دست خودمان تماشاگرمان را سردر گم کرده و اجازه نمی دهیم با یک قصه ناب و سر و شکل دار شسته و رفته همراهمان بماند و این مسئله درمورد تعدد شخصیت ها و داستانی که برای آنها در نظر گرفته ایم نیز صدق می کند.

گاهی شاهد این هستیم که برخی شخصیت ها نه تنها شناسنامه درست و کاملی ندارند که حتی جای درستی هم در قصه برای آنها تعبیه نشده است. تنها به واسطه ریز گره‌هایی که باشد و نباشد آنها خیلی فرقی ندارد می‌آیند و می روند و تاثیر آنچنانی بر ماهیت قصه نمی گذارند.

از حربه‌های مرسوم تهیه و تولید و برآورد در نگارش فیلمنامه ها که گاهی بر پیشبرد قصه صدماتی دارد که عبور کنیم به این نکته می رسیم که جذابیت هر قصه در فیلمنامه مستقیما به دو خطیِ ابتدای کار برمی گردد و توانمندی تیم نگارش در شخصیت پردازی، دیالوگ نویسی و... است که قوت و قدرت کار را دوچندان می نماید.

گاهی نمی‌توان توقع داشت از یک فیلمنامه ضعیف حتی یک اثر متوسط بیرون بیاید اما بارها شاهد این بوده ایم که برخی کارگردانان از یک فیلمنامه قوی اثری متوسط خلق کرده اند. در ادامه نگاهی موشکافانه به حوزه کارگردانی در سریال های مناسبتی خواهیم داشت.

نظر شما