بیشک زائرین همانطور که از اسمش پیداست زائر بقعه پرنور سلطان خراساناند، اما در کنار این ضیافت پر نور، نیم نگاهی هم به سایر جاذبههای تاریخی و تفریحی این کلانشهر تاریخی دارند.
امسال معاونت زیارت وگردشگری شهرداری مشهد برای معرفی دیگر جاذبه های تاریخی مشهد تورهای مشهدگردی را اجرا میکند و من هم کنجکاو از اینکه در این تورها چه مکان هایی قرار است معرفی شود همراه آنها شدم. از میان تورهای حرم شناسی و فردوسی گردی، تور فردوسی گردی را انتخاب کردم و با هماهنگی با رابط تور همراه این کاروان گردشگری شدم...
مبدا در خیابان کلاهدوز بود و جمعی از اهالی محل و بچه های مسجدی در حسینیه ام الائمه قرار بود همراه این تور باشند. در میان آنها از همه قشر بودند، از مادرانی که با فرزندانشان آماده بودند تا نوجوانان و سالخوردگان.
در راه با چند نفر از این مادران هم کلام شدم و برایم جالب بود که بعضی از زنان خانوار ما اینقدر به تاریخ و ادب این مرزوبوم مسلط و علاقه مند بودند، اکثرا با عشق به فردوسی راهی این تور تاریخی شده بودند و حتی بعضی از آنها اطلاعات جالبی هم درباره منطقه توس و آثار و ابنیه تاریخی آن داشتند! برخی هم با اینکه مشهدی بودند ولی اولین بار بود که به آرامگاه فردوسی و منطقه گردشگری توس میرفتند. البته چند نفری هم مشخص بود که صرفا برای گذران اوقات و فرار کردن از خانه تکانی، این فرصت را به عنوان گریزی برای استراحت و تفریح انتخاب کرده بودند!
در طول مسیر لیدر گروه هم مرتب از تاریخ وادب فارسی و شاهنامه و همچنین هویت، تمدن و فرهنگ غنی این خطه و زیبایی های آن میگفت که برخی نکات آن برای منی که با تاریخ آشنایی داشتم هم جدید و جذاب بود...
به آرامگاه که رسیدیم بعد از بازدید وزیارت مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی، به موزه توس رفتیم و بعد با گشتی در کتابخانه و شهر کهن توس ما را به مجموعه تاریخی بقعه هارونیه بردند و آن منطقه زیبا را نیز بازدید کردیم.
مجموعه توس از چند سال پیش که آمده بودم خیلی تغییر کرده بود، از فضاسازیها و خدمات عمرانی چشمگیر منطقه تا نصب المانهای زیبایی که چشم هر بازدیدکنندهای را خیره و اکثر مراجعان و گردشگران را مجذوب خود میکرد تا عکسی به یادگار در کنار نماد رستم و یا المان اژدهایی که جدیدا نصب شده بود بگیرند.
دیوارهای کاهگلی و نگارههای سنتی و قدیمی و بافت تاریخی منطقه حس وحالی خوبی را به هر بیننده ای میداد و بوی خوب روستا هنوز با وجود آن همه پیشرفت و مدرنیته به مشام میرسید.
افسانه هایی که لیدر تور تعریف میکرد گاه تو را به عمق تاریخ پرتاب میکرد و گویی نبرد رستم و دیو سفید را همین الان نظارهگری...
شاید سورپرایز این تور برای من، زورخانهی تاریخی توس بود که هنوز پس از سالها پابرجا بود؛ به هرگوشه اش که نگاه میکردی مجذوب عظمت و زیبایی تمدن و فرهنگ اصیل ایرانی و لوازم قدیمی به جای مانده از صدها سال قبل میشدی. مرشد و پهلوان زورخانه نیز که بر خلاف چهره و قامت جدی و استوارش دلی مهربان و قلبی رئوف داشت با حرفها و زمزمههایش دل همه را برده بود...
در و دیوار پر از عکسهای یادگاری و خاطرات به جای مانده از کسانی بود که روزگاری پا در این گود نهاده بودند و هر یک با دنیایی از آموختهها، با روحیهای برخواسته از منش پهلوانی به مصاف روزگار رفته بودند.
این سفر چند ساعته هم سرانجام به پایان رسید، اما امروز برای من و دیگرانی که همراه من بودند بیشک مثل هیچ روز دیگری از سال نبود؛ پر از خاطره، پر از دلخوشی؛ افتخار و مباهات. افتخار از داشتن چنین فرهنگ و تمدن غنی و مباهات از زیستن در چنین شهر با هویت و زیبایی...
انتهای پیام
گزارش از علی طوسی