به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا؛ «پوریا فرجی» منتقد تئاتر در یادداشتی در خصوص نمایش «دایره» نوشت: آنجا که سکوت جاری میشود بسیاری از ناگویه ها را میشود به رشته سخن درآورد و میان صحنه و تماشاگر خلوتی از جنس خیال پدید آورد؛ چنین بستری ضمن آنکه فضای مستعدی برای هر خلاقیت است، پدیدآوری فرم مناسب برای بیان و لحن نمایش را در منعطفترین شکل خود ترسیم میکند.
پیش از نگاه فرمال به اثری که فرم و ساختار فرماتیک آن بر سایر جنبههای آن غالب است، لازم است کمی به طراحی صحنه آن توجه شود که اساساً جان کلام اثر و لحن و بیان نمایشی آن در بستر این مسئله نهفته است، البته اگر سکوت را بهمثابه یک بیان سرشار در نظر بگیریم.
مرکز فضای میانی صحنه سالن کوچک «تالار مولوی» شامل دایرهای متورم از خاک است که بهمرور در ادامه نمایش بهمثابه صحرایی نمادین، به شکل دایرهای بزرگتر تغییر ماهیت میدهد. این بستر، فضای خلاقه که در فضای نمایش حرفهای در ایران - بهطور خاص تئاتر در تهران - کمتر بدان توجه شده را پدید میاورد که بسیاری از اِلمانپردازیها و نشانهها در محدوده داخلی آن شکل میگیرد؛ درواقع آن دایره، مساحت کوچکی از تمام صحنه را به خود محدود میسازد. در پیرامون آن دایره و درواقع محدوده وسیع بیرونی آن دایره که شامل تمام صحنه است، فضای حرکت و پویایی بازی تک پرسوناژ این اثر است که در بازیهایی تماماً همراه با سکوت، فضای نمایش را پیش میبرد که ازجمله خلاقیتهای معمول اما به جهت جنس اجرا و شیوه اجرایی، بسیار عمیق است و کمتر بدان پرداختهشده است؛ این مورد با دو عامل کلیدی، راوی جریان روایتِ همراه با سکوت نمایش است؛ یکی جانبخشی به نمادهای متحرک و قابل جابجایی درون دایره موردنظر و دیگری بازی با چشم و سپردن گفته به چشمها که این دومی تأثیر عمیق و اصلی بر جریان نمایش دارد؛ خصوصاً آنکه سبک اجرا مبتنی بر سبک تجربی است که بسته به محدوده طراحیشده در صحنه، تعدادی از تماشاگران در نمایش، فعال و در پیشبرد آن سهیم هستند.
عامل مهم که دراین بین باید بدان توجه شود، مسئله فرهنگ شناسی مخاطب ایرانی پیرامون سبکهای غریبه نمایشی در کشور است. سبک تجربی ازجمله آن سبکهاست که ضمن اجرای چند اثر پر سروصدا با این روش در تهران و طی چند سال اخیر در نمایش حرفهای در تهران؛ ولی مخاطب هنوز گویی با این سبک نمایشی مانند سبکهای تا حدودی معرفیشده مثل فاصلهگذاری و شکستن دیوار چهارم و...، آنطور که باید ارتباط نزدیک برقرار نمیکند و این نوع سبکها برای وی هنوز به درجهای از وضعیت عادی برای برقراری ارتباط با آن نرسیده است؛ ازاینرو نمایش «دایره» سهم حداقلی در سهیم کردن مخاطب در این نمایش با این سبک در نظر گرفته است و در مقابل، هدایت و راهبری مخاطب در این سبک را به حد بیشتری به تک پرسوناژ صحنه سپرده است و او بهخوبی هدایت میکند و در مقاطعی در اوج این هدایت، با بازی چشمان خود مخاطب را تحت تأثیر قرار داده و روند هدایت مخاطب در این سبک را تسهیل میکند.
در نمادپردازی روی همان دایره مملو از خاک، مسئله نقش دهی به مخاطب ذیل سبک تجربی حائر اهمیت است؛ چراکه نشانههای فیزیکی توسط مخاطبِ نشسته روی صحنه و دخیل مستقیم درروند نمایش، نقاشی شده و روی فضای دایره خاکی، نهاده و جایگذاری میشود؛ نشانههایی که میتواند در ذهن مخاطب به ما به ازاهایی تبدیل شود که مخاطب را غرق در جهانی مشابه صورت متداوم حوادث امروزی کند و او را در این مسیر بهواسطه شباهتهای امروزی با حوادثی در بستر تاریخی، با مفهومسازی مواجه کند و بیشازپیش او را در جهان نمایش تعمیق کند؛ ولی سقف روایتها بیشتر به روایت ماوقع تاریخی متمایل است تا روایتهایی از جنس ماوقع تاریخی برای بازخوانی آنها در بستر حوادث روز.
همچنان که اشارهشده، سبک و ایده در شیوه اجرایی این نمایش حائز اهمیت و توجه است اما از آن مهمتر تک پرسوناژ روی صحنه است که با بازی تماماً سکوت خود و بهرهگیری از بازی با چشم، به این شیوه اجرایی قابلیت ظهور بهتر داده است؛ درواقع او است که با بازی همراه با تمرکز بالا، مخاطب خصوصاً مخاطبِ نشسته روی صحنه را ترغیب و تقویت میکند تا خیال خود را پرواز داده و به مفاهیمی نزدیک کند که بهمرور در فضای نمایش عیان میشوند.
آنچنانکه در ادامه نمایش روشن میشود و نشانهها در سکوت، مضامین این نمایش را فریاد میزنند، این نمایش به مضمون عاشورا پرداخته است که البته با کاهش حداقلی فراوانِ جنبههای شعاری بهواسطه انتخاب فرم درست در این راستا، شعارپردازی و درشتگویی در جریان نمایش به حداقل رسیده و انبوه مفاهیم منظور به دست یک ارائه و اجرای فرمال سپردهشده است. در مقابل، بهمثابه یک جمله شعاری در صفحه رسمی مجازی تبلیغات اثر عنوانشده: «این اثر یک تعزیه مدرن است» که جای این پرسش است که: «چرا نگوییم نمایشی است که تلاش میکند با ابزارهای مدرن، همان مفهوم مستتر در هنر تعزیه (بهمثابه مفاهیم عاشورایی در یک نمایش القایی) را بازنمایی میکند؟» و حالا این عمل در یک نمایشِ قابل دفاع و جدی و نمایشی به معنای نمایش، به چالش گذاشته نشود؟
این اثر در جریان شیوه اجرایی مدرن خود برای جانبخشی بهتر و بیشتر به نمادها و مفهومپردازیهای خود، بهره منطقی و مناسب از تکنیکهای اینتراکتیو برده است؛ بهطور مثال این بهرهبرداری در لحظه فضاسازی هیمههای آتش در تمام شعاع دایره خاکی مذکور، هم تأثیر مناسبی در ساختار ایجاد کرده و هم کمک شایانی به انتقال بهتر مفهوم در لحظات خاصی از نمایش کرده است. دراینبین استفاده از افکتهای صوتیِ بهجا و بهاندازه و نشسته در ساختار اثر و موسیقی صحنه در مقاطعی از اثر (خصوصاً در بزنگاههای خاص در روایت در این اثر)، نقش مؤثر و تسهیلگر ایفا کرده است؛ اما در فضاسازی کلی اثر تا مادامیکه موسیقی مناسب ارائه نشده است، بهواسطه بالا بودن سطح روایت انتزاعی در مقاطعی از این اثر، کمابیش نشانههایی از ابهام و تا حدی روایت گنگ پدیدار است اما بهمحض پخش موسیقی صحنه مرتبط با ضریب بالایی از نوستالژی و آشنازایی برای مخاطب (بهواسطه شنیدن آن بارها از رسانه)، آن ابهامات در روایت تا حد قابلتوجهی ترمیم میشود؛ ولی در ادامه در چهارچوب موسیقی صحنه، با پخش خوانش ترانه نواحی خراسان، الله مزار با گویش کرمانجی نهچندان دلچسب (متمایل به موسیقی امروزی)، ناگهان یک دوپارگی در اتمسفر نمایش و صحنه پدید میآید که برای مقاطعی نمایش را به قبل و بعدازآن لحظهی ناگهانی تقسیم میکند! و این سؤال مطرح میشود که ترانه الله مزار چه ارتباط مفهومی و حتی ساختاری با آنچه تا بدان جای نمایش مشاهدهشده، دارد؟ خصوصاً آنکه نمایش در پایانبندی با همین ترانه ولی با ساختار امروزی آن (پاپ) با خوانش علیرضا قربانی، لحظههای پایانی خود را پشت سر میگذارد!
بررسی ضریب و اندازه و وزن خلق مفهوم در بازی در سبکی متفاوت و ترکیبی در نسبت با ساختار مرسوم سبکهای معمول تئاتر در ایران و سیالیت روانی در انتقال مفهوم به مخاطب از این منظر و مسیر بهوسیله این سبکها، از مهمترین اتفاقها و درعینحال از چالشبرانگیزترینها در نمایش دایره است که این نمایش به حد قابلتوجهی از عهده آن برآمده است؛ چراکه وقتی امروز عمده نمایشهای روی صحنه در تهران مبتنی و وابستگی افراطی به دیالوگ و منولوگ دارد و در یک جمعبندی کلی و حصول یک فراوانی، در سبکهای نمایشی و شیوههای اجرایی و لحن و بیان یک تکرار وسیع را دنبال میکنند، کمتر میشود نمایشی را برای خودِ نمایش و درعینحال همراه با خلق نوآوری مانند نمایش دایره یافت. البته که آنچنانکه گفته شد یک نقیصه درشت در یک نمایش که حاوی ابهامات در روایت است، متوجه برخی مقاطع از این نمایش شده است اما بهاندازه این نقیصه، نمایش دایره دارای جنبههای مثبتی است؛ مانند جذابیت در خلاقیت در روایت، قدرت انتقال مفهوم به مخاطب، بهرهبرداری از ابزارها و تکنیک در روایت نمایش به نحو ترکیبی و متکثر و متنوع و خصوصاً بهرهگیری قابلتوجه از بازی در سکوت توسط تک پرسوناژ خود؛ که هم به لحاظ تکنیکال و هم در ایجاد قدرت باورپذیری پرسوناژ برای مخاطب و بازی باورپذیرِ آن تک پرسوناژ، توانسته موفق ظاهر شود؛ تک پرسوناژ این اثر نقش قابلتوجه و بیبدیلی در جانبخشی مناسب به عناصر صحنه در این نمایش ایفا کرده است.
انتهای پیام/