هوش ژنتیکی است یا اکتسابی؟
زهرا وجدانی: آیا هوش به ارث میرسد یا بیشتر تحتتأثیر محیط، آموزش و تجربههای فردی شکل میگیرد؟ این پرسش یکی از قدیمیترین و بنیادیترین چالشها در علوم شناختی، روانشناسی و ژنتیک رفتاری است. بسیاری از مطالعات تلاش کردهاند تا سهم هر یک از این دو عامل—طبیعت (Nature) و تربیت (Nurture) —را در شکلگیری تواناییهای شناختی مشخص کنند. اما هنوز هم جامعه علمی بهدنبال شواهد قویتری برای درک سازوکارهای زیستی نهفته در عملکرد مغز است.
در این میان پژوهشی جدید که در نشریه Proceedings of the National Academy of Sciences (PNAS) منتشر شده، گامی مهم در روشنتر شدن این مسیر برداشته است. این تحقیق با تمرکز بر پدیدهای بهنام «وضعیت بحرانی» در مغز و بررسی نقش ژنتیک در شکلگیری آن، توانسته ارتباطی معنادار میان ساختار ژنتیکی افراد و تواناییهای شناختیشان را نشان دهد.
در این گزارش به بررسی دقیق ابعاد این پژوهش، از روشهای مورد استفاده در تحلیل مغز و ژن گرفته تا یافتههای علمی و کاربردهای بالقوه آن در زمینههای آموزش، درمان اختلالات مغزی و ارتقای عملکرد شناختی میپردازیم.

وضعیت بحرانی در مغز چیست؟
وضعیت بحرانی (Criticality) به حالتی از پویایی مغز گفته میشود که در آن شبکههای نورونی در نقطه تعادل بین نظم و آشفتگی فعالیت میکنند. این وضعیت به مغز اجازه میدهد تا اطلاعات را بهینه پردازش کند، انعطافپذیر باشد و سریع واکنش نشان دهد. وضعیت بحرانی بهعنوان یکی از شاخصهای کلیدی عملکرد مطلوب مغز شناخته شده و در مطالعات مختلف با تواناییهای شناختی، یادگیری و خلاقیت ارتباط یافته است.
طراحی و بررسی وراثتپذیری وضعیت بحرانی مغز
در جدیدترین پژوهشی که به تازگی توسط تیم تحقیقاتی به سرپرستی نینگ لیو از مؤسسه بیوفیزیک و پروفسور شان یو از مؤسسه اتوماسیون آکادمی علوم چین انجام شده، برای بررسی وراثتپذیری وضعیت بحرانی مغز از دادههای مجموعه Human Connectome Project استفاده کردند. این مجموعه شامل اسکنهای rs-fMRI از ۲۵۰ دوقلوی همسان، ۱۴۲ دوقلوی غیرهمسان و ۴۳۷ فرد بدون ارتباط خویشاوندی بود.
تحلیل دادهها نشان داد که وضعیت بحرانی در مغز دوقلوهای همسان شباهت بسیار بیشتری نسبت به دوقلوهای غیرهمسان و افراد غیرمرتبط دارد. این یافته، نقش قوی ژنتیک در تعیین ویژگیهای پویایی مغز را تأیید میکند.
نقش پررنگ ژنها در نواحی حسی مغز
مطالعات حاضر نشان داد که تأثیر ژنها بر وضعیت بحرانی در نواحی مختلف مغز یکسان نیست. بهویژه، نواحی حسی اولیه مانند قشر بینایی و شنوایی بیشترین سطح وراثتپذیری را نشان دادند. در مقابل، نواحی مرتبط با عملکردهای شناختی سطح بالا مانند قشر پیشپیشانی، تأثیر کمتری از ژنتیک گرفته و بیشتر در معرض تأثیرات محیطی هستند.
این یافتهها نشان میدهد که پایههای اولیه پردازش اطلاعات در مغز، از جمله دریافت و تفسیر محرکهای حسی، بیشتر تحت کنترل ژنتیکی قرار دارند.

بررسی همزمان بیان ژن و فعالیت مغز
در گامی فراتر پژوهشگران با ترکیب دادههای fMRI با اطلس بیان ژن انسانی (Allen Human Brain Atlas)، ارتباط میان وضعیت بحرانی مغز و الگوهای بیان ژن را بررسی کردند. تحلیلها نشان داد مناطقی از مغز که وضعیت بحرانی بالاتری دارند، با الگوهای مشخصی از بیان ژن مرتبطاند.
بسیاری از این ژنها پیشتر در مطالعات مربوط به اختلالات نورولوژیک مانند اسکیزوفرنی، صرع و اوتیسم شناسایی شده بودند. این همپوشانی، احتمال وجود مکانیزمهای زیستی مشترک میان انعطافپذیری شناختی و بروز برخی اختلالات مغزی را تقویت میکند.
وضعیت بحرانی و عملکرد شناختی؛ دو سوی یک سازوکار ژنتیکی
یکی از یافتههای کلیدی این تحقیق آن است که وضعیت بحرانی مغز و تواناییهای شناختی—مانند یادگیری، تمرکز، حافظه و حل مسئله—دارای پایه ژنتیکی مشترک هستند. این به آن معناست که ژنهایی که به حفظ پویایی بحرانی مغز کمک میکنند، همزمان در ارتقای عملکرد شناختی نیز نقش دارند.

کاربردهای پژوهشی
دستاوردهای این پژوهش علاوهبر توسعه نظریههای شناختی، میتواند در حوزههای مختلفی به کار گرفته شود:
۱. شناسایی استعدادهای شناختی از طریق نشانگرهای ژنتیکی: استفاده از نشانگرهای ژنتیکی میتواند به شناسایی تواناییهای ذهنی و نیازهای یادگیری در سنین پایین کمک کند.
۲. پیشبینی و پیشگیری از اختلالات نورولوژیک: ترکیب دادههای مغزی و ژنتیکی میتواند ابزاری برای تشخیص زودهنگام و مدیریت مؤثر بیماریهای مغز باشد.
۳. طراحی مداخلات هدفمند شناختی: با شناخت دقیقتر سازوکارهای ژنتیکی وضعیت بحرانی، امکان مداخلههای بالینی مؤثرتر فراهم خواهد شد.
۴. توانبخشی شناختی در سالمندان: حفظ یا بازسازی وضعیت بحرانی در مغز میتواند به ارتقای کیفیت زندگی در دوران سالمندی منجر شود.

این پژوهش نمایی تازه و علمی از پیوند میان ساختار ژنتیکی انسان و عملکرد مغز ارائه میدهد. با تمرکز بر پدیدهای به نام وضعیت بحرانی—که تعادلی ظریف میان تحریک و مهار نورونی است—مطالعه توانسته است نشانههای دقیقی از تأثیر ژنها بر پویایی مغز و تواناییهای شناختی ارائه دهد. اهمیت این پژوهش نه تنها در اثبات نقش ژنتیک، بلکه در آشکارسازی سازوکارهای زیستیای است که در پسِ فرایندهای ذهنی ما نهفتهاند.
نتایج این مطالعه افقهایی تازه برای درک چگونگی شکلگیری هوش، سازگاری شناختی، و حتی آسیبپذیری مغز در برابر اختلالات نورولوژیک میگشاید. هنگامی که ژنهایی که پویایی بحرانی مغز را شکل میدهند، همزمان در فرایندهای شناختی و در برخی بیماریهای عصبی نیز نقش دارند، چشمانداز مداخلات هدفمند در زمینههای آموزش، درمان و ارتقای عملکرد مغز، واقعگرایانهتر از گذشته میشود.
در جامعه علمی و بهویژه در حوزه نوروساینس، این نتایج مسیر تحقیقات آینده را دگرگون میکند. امکان شناسایی پایههای ژنتیکی عملکرد شناختی و ارتباط آن با بیماریهای مغزی، ابزارهای تشخیصی و درمانی نوینی را به ارمغان میآورد و زمینهساز توسعه روشهای پزشکی شخصیسازیشده خواهد شد. این امر میتواند به پیشرفتهایی در درمان بیماریهایی، چون اسکیزوفرنی، صرع و اختلالات طیف اوتیسم کمک کند و راهکارهای پیشگیرانه جدیدی را فراهم آورد.
سوی دیگر، این یافتهها میتوانند تأثیر عمیقی بر آموزش و سیاستگذاریهای سلامت روان داشته باشند؛ با فراهم کردن پایه علمی برای برنامههای آموزشی و درمانی هدفمند، که مبتنی بر تفاوتهای زیستی فردی شکل گرفتهاند. این رویکرد نوین در نهایت میتواند کیفیت زندگی افراد را در سنین مختلف ارتقا دهد و به بهبود سلامت جمعی کمک کند.
این تحقیق همچنین به تقویت این دیدگاه کمک میکند که تواناییهای شناختی، حاصل شبکهای پیچیده از تعاملهای ژنتیکی و محیطیاند؛ تعاملی که اکنون با ابزارهای علمی دقیقتر قابلردیابی است. رمزگشایی از این شبکه، میتواند به توسعه روشهای نوین برای حمایت از عملکرد شناختی در مراحل مختلف زندگی، از کودکی تا سالمندی، منجر شود. به بیان دیگر، ما نهتنها یک گام به فهم بهتر مغز نزدیکتر شدهایم، بلکه به امکان شکل دادن آیندهای دقیقتر، انسانیتر و هوشمندانهتر در علوم اعصاب نزدیک میشویم.
انتهای پیام/




