روایتی شنیده نشده از پشت پرده قلب صنعتی ایران؛ صحنههایی که دیده نمیشود
ایران، سرزمینی که نفسهایش گاه در گردوغبار خوزستان سنگین میشود و گاه در سرمای کوههای البرز یخ میزند. اما قلبش همچنان برای توسعه میتپد. کشوری که هر وجب خاکش روایت تلاش است. روایتی از مردمانی که با دستان خیس از عرق و چشمانی خسته اما امیدوار ایستادهاند تا ایران بایستد.
در این جغرافیای متناقض جایی که محرومیت و سرمایه شانهبهشانه نفس میکشند ورود سرمایه ملی معنایی فراتر از توسعه دارد. هر افتتاح تنها بالا رفتن دیواری تازه یا روشن شدن چراغ یک پروژه نیست بیانیهای است درباره آینده این سرزمین. این پروژهها صرفاً عددی در جداول بودجه نیستند روایتهایی زندهاند که در دل خاک داغ و آسمان پرغبار جنوب شکل میگیرند. تکههایی از آینده ایران که آرامآرام در این زمین سخت ریشه میدوانند.
شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی با حرکتی هدفمند و جسورانه خبرنگاران را به سفری دعوت کرد که قرار نبود تنها یک بازدید ساده باشد. سفری به عمق صنعتی که زیر فشار تحریمها کمبود منابع و رقابت جهانی همچنان میتپد و نفس میکشد.
اینجا زیر آفتاب سوزان ۵۰ درجه و پشت کلاههای سنگین ایمنی خبری از آمار و نمودارهای سرد نیست. هر قدم هر متر و هر نگاه روایتی زنده از سختی سرمایه و امید است. روایتی که از دل خاک داغ و میان لولههای فلزی نفس میکشد.
روایتی از سفر؛ از مهرآباد تا قلب ماهشهر
چهارشنبه ساعتی پیش از طلوع، مهرآباد به نقطه تلاقی خبرنگاران و صنعت بدل شده بود. جایی که جمعی از رسانههای رسمی کشور راهی جنوب میشدند تا از نزدیک روایت سرمایهگذاری توسعه و تابآوری در سختترین اقلیم ایران را ثبت کنند.
تنها چند ساعت بعد با پایین آمدن از پلکان هواپیما در فرودگاه ماهشهر گویی پا به سیارهای دیگر گذاشتیم. موجی از گرما به صورتمان هجوم آورد تند، سنگین و نفسگیر. خورشید اینجا رحم نمیکرد شعلههایش تا مغز استخوان نفوذ میکرد و شرجی خلیجفارس مثل پتویی خیس بر شانهها مینشست.
با اینحال، در سالن فرودگاه، یخ غریبی آرامآرام آب شد. سکوتهای ابتدایی جای خود را به لبخندهای کوتاه و احوالپرسیهای ساده داد. خبرنگارانی که تا چند ساعت پیش فقط نام هم را میدانستند یا حتی نه حالا با نگاهها و کلمات نیمهجانی مرز ناشناختگی را میشکستند. جمعی که قرار بود در دو روز آینده همسفر گرما، صنعت و روایت باشند تازه داشت شکل میگرفت.
ونها منتظر بودند جادهای طولانی و داغ پیش رویمان پهن شده بود. چهل دقیقه تا رسیدن به محل استراحت زمان داشتیم. برخی از همراهان، خسته از سفر سرهایشان را به شیشهها تکیه دادند و چشمانشان را بستند برخی دیگر در گوشهای آرام گفتوگوهای خود را آغاز کردند.
افتتاح هنرستان؛ امیدی در دل خاک داغ
پس از استراحتی کوتاه و پذیرایی مختصر، همراه مدیر روابط عمومی شستا راهی نخستین مقصد شدیم. افتتاح هنرستان دخترانه ماهشهر. پروژهای که با سرمایهگذاری پتروشیمی فنآوران در دل یکی از مناطق محروم ساخته شده بود. در اینجا هر آجر تنها بخشی از یک ساختمان نبود هر دیوار، دری بود به فردایی که هنوز ساخته نشده است.
در میانه جادهای که از شدت گرما میلرزید قامت سفید هنرستان آرامآرام در افق نمایان شد. مثل تکهای امید که از دل خاک تفتیده جنوب سر برآورده باشد. هر آجر این بنا حاصل سرمایهگذاری پتروشیمی فنآوران بود. اما ارزش واقعیاش نه در رقم قراردادها که در فرداهایی نهفته بود که قرار بود برای نسلی خاموش گشوده شود.
زیر آفتاب بیامان ماهشهر جمعی از دانشآموزان و مردم محلی ایستاده بودند. عرق روی پیشانیها میلغزید اما برق امید در چشمها میدرخشید. کودکان با لباسهای ساده اما چهرههایی سرشار از اشتیاق به درهای تازه گشودهشده هنرستان خیره بودند. گویی این ساختمان نه فقط دیوار و پنجره که پلی بود میان رؤیاهای خاموش و فردایی روشن. در آن لحظه معنای این افتتاح فراتر از یک پروژه عمرانی بود این هنرستان ضربان تازهای از زندگی بود که در دل خاک داغ ماهشهر ریشه میدواند.
گرما، صنعت، روایت فنی
ساعت از سیزده گذشته بود هوا مثل تیغ میبرید و شرجی خلیجفارس روی پوست مینشست، سنگین و خفهکننده.از دور برجهای غولآسای پتروشیمی فنآوران سر به آسمان میساییدند. لولههایی پیچدرپیچ که بخار داغ از قلبشان بیرون میزد صدای توربینهایی که مثل غرش ممتد زمین را میلرزاند و بوی که در هوای داغ پخش بود همه چیز خبر از صنعتی میداد که در همین گرمای ۵۰ درجه نفس میکشد.
کارگران با لباسهای ضخیم ایمنی و کلاههای سنگین میان این جهنم داغ بیوقفه در رفتوآمد بودند. عرق روی صورتشان جاری بود اما دستها یک لحظه آرام نمیگرفت خبرنگاران هم زیر همان آفتاب پابهپای کارگران میرفتند؛ کلاهها روی سر سنگینی میکرد و شرجی نفس را کوتاهتر، اما شوق دیدن قلب تپنده صنعت، هر خستگیای را کمرنگ میکرد.
قلبی که متانول پمپاژ میکند
مدیر پروژه، در حالی که صدای زوزه توربینها با باد داغ آمیخته شده بود گفت که اینجا قلب پتروشیمی فنآورانه جایی که گاز طبیعی شکل تازهای به خودش میگیرد و تبدیل به محصولاتی میشود که صدها صنعت پاییندستی ایران به آن زندهاند.
در اینجا متانول نه یک نام ساده که شریان اصلی اقتصاد شیمیایی کشور است. مادهای که از دل همین برجهای بلند به دست میآید و به فرمالدهید سوخت سبز و افزودنیهای حیاتی دیگر جان میدهد. اسید استیک در همین خاک متولد میشود. مادهای استراتژیک که رد پایش از صنایع غذایی و دارویی تا پلیاستر و چسب دیده میشود. و منوکسید کربن با خلوص بالا که بیصدا و حیاتی خوراک کارخانههای بیشمار دیگر را تأمین میکند.
هر واحد اینجا بخشی از یک ارکستر صنعتی عظیم است. از ریفرمینگ بخار که گاز طبیعی را میشکند و هیدروژن آزاد میکند تا واحد سنتز متانول که در دما و فشاری غیرقابل تصور ترکیب هیدروژن و CO را به مایعی شفاف و پرارزش بدل میکند. در کنار اینها برجهای اسید استیک و سیستمهای PSA مثل نوازندگانی دقیق و هماهنگ ثانیهبهثانیه در حال نواختن آهنگ تولید بودند.
چشمانداز آینده؛ صنعتی که خواب ندارد
وی از پروژههای فردا گفت: از بویلر هیدروژنسوز تازهنصبشده که بخار پرفشار تولید میکند و راندمان واحدها را بالا میبرد. از طرح بازیافت CO₂ که قرار است گازهای خروجی را دوباره به مدار تولید برگرداند و ظرفیت متانول را تا ۷۰ هزار تُن در سال افزایش دهد.
اما فراتر از این آمار آنچه در چهره کارگران در نگاه مدیران و حتی در صدای بیوقفه دستگاهها میدیدی چیزی شبیه به اصرار بر بقا بود. صنعتی که در دل گرمای ۵۰ درجه با همه چالشهای خوراک قیمتگذاری و فشارهای جهانی همچنان میخواهد بایستد بسازد و ایران را سرپا نگه دارد.
در بخشی از بازدید گروهی از خبرنگاران همراه مهندسان برای دیدن جزئیات یکی از واحدهای اصلی به بالای برج فلزی بلند صعود کردند. در آن ارتفاع انگار گرما غلیظتر میشد هوایی نبود که استنشاق کنیم بیشتر شبیه بخار داغی بود که به ریهها هجوم میآورد و هر نفس را سنگین میکرد.
به محض رسیدن به سکو اولین نشانهها پیدا شد رنگ چهره بعضی خبرنگاران پرید نفسها کوتاه و نگاهها مضطرب شد. یکی از مهندسان آرام گفت: این بالا همیشه همینطور است حتی کارگرها هم باید مدتی طولانی تمرین کنند تا بدنشان به این فشار عادت کند.
اما خبرنگاران فرصتی برای عادت نداشتند ارتفاع، دما و بوی تند مواد شیمیایی دست به دست هم دادند تا چند نفرشان حالشان بد شود و مجبور شویم خیلی سریع به پایین برگردیم. تجربهای کوتاه اما عمیق که نشان میداد کار در چنین شرایطی حتی برای لحظهای ساده نیست.
شیمیبافت؛ قلب دوم منطقه ویژه
فاصلهای میان پایان بازدید پتروشیمی فنآوران و ورود به شیمیبافت نبود تنها چند دقیقه جابهجایی میان دو مجتمع بود. همین نزدیکی عظمت منطقه ویژه اقتصادی ماهشهر را آشکارتر میکرد جایی که هر چندصد متر قلبی دیگر برای صنعت میتپد.
مدیر فنی شیمیبافت در میان صدای یکنواخت دستگاهها ایستاد و با دست به واحدها اشاره کرد:محصولات اصلی ما قلب بسیاری از صنایع پاییندستی ایران را به حرکت درمیآورد.
MTBE، محصول شاخص شیمیبافت همان اکتانافزایی است که کیفیت بنزین کشور را بالا میبرد و امضای این شرکت در سوخت هر خودرویی است که در خیابانها حرکت میکند. سالانه نزدیک به ۹۰ هزار تُن MTBE در دو واحد مجزا اینجا تولید میشود.
در کنار آن MEK یا همان متیلاتیلکتون حلالی حیاتی برای صنایع رنگ، رزین، چرم مصنوعی و چاپ است. سهم شیمیبافت در تولید ملی این محصول ۱۵ درصد است. عددی که این مجتمع را به بازیگری جدی در تأمین نیاز داخل و صادرات تبدیل کرده.
Raffinate II و III و الکلهای سنگین محصولات جانبیاند اما نقششان در زنجیره سوخت و صنایع شیمیایی کمتر از محصولات اصلی نیست. اینجا هر مولکول ارزش دارد هر قطره بخش مهمی از یک معادله بزرگتر است.
در دل فرایند؛ جایی که علم به عمل میرسد
در میان پیچیدگی بیانتها واحد MTBE با راکتور بستر ثابت خود ترکیب ایزوبوتیلن و متانول را به محصولی حیاتی بدل میکند. محصولی که جایگاه شیمیبافت را در تأمین سوخت ایران تثبیت کرده است. کمی آنسوتر واحد MEK با فرآیند دهیدروژناسیون SBA حلالی تولید میکند که رد پایش در صدها صنعت دیده میشود.
آنچه بیش از صدای مهیب توربینها و درخشش برجهای فولادی در ذهن میماند. چهرههایی بود که زیر این آفتاب بیامان جان میدادند و دوباره زنده میشدند. کارگرانی که در میان انبوه لولهها و بخارهای داغ با بدنی خیس از عرق و چشمهایی خسته اما مصمم گام برمیداشتند. هوا چنان سنگین بود که هر نفس انگار سهمی از ریهها را میسوزاند.
بااینحال در نگاهشان نشانی از عقبنشینی نبود. برق خاصی در چشمها میدوید برق کسانی که میدانستند پشت این گرما و خستگی سوخت یک کشور نفس یک صنعت و آینده هزاران خانواده در جریان است.
بعد از پایان بازدید میدانی مسیرمان به سمت اتاق کنترل تغییر کرد جایی که بهمعنای واقعی کلمه قلب تپنده مجتمع بود. در را که باز کردیم صدای مهیب توربینها ناگهان محو شد و سکوتی سنگین جایش را گرفت. سکوتی که با ردیف چراغهای چشمکزن و صدای آرام بوقهای هشدار شکسته میشد.
مردانی با لباسهای کار چهرههایی خسته اما مصمم ساعتهاست که روی صندلیهایشان نشستهاند. انگشتانشان بیوقفه میان دکمهها و مانیتورها در حرکت بود و نگاهشان حتی برای لحظهای از صفحهها جدا نمیشد. اینجا اشتباه معنا ندارد یک خطا میتواند صدها میلیون دلار سرمایه و جان انسانها را به خطر بیندازد.
یکی از اپراتورها آرام و بیآنکه چشم از نمایشگر بردارد گفت:ما اینجا ۲۴ ساعت از خانه و خانواده دوریم. کار حساسه کوچکترین تغییر دما، کوچکترین افت فشار، حتی یک نوسان جزئی… و باید توی چند ثانیه واکنش نشون بدیم.در این اتاق ثانیهها سنگینتر از همیشه میگذرند جایی که چشمها، مغزها و قلبها، همگی در هماهنگی مطلقاند تا این غول صنعتی حتی یکنفس کم نیاورد.
بعد از شیمیبافت ونها پیچیدند و مسیر باریکتری را پیش گرفتند تنها چند دقیقه بعد مقابل تابلویی ایستادیم که نامش سالهاست در صنایع شیمیایی ایران اعتبار دارد: پتروشیمی فارابی. فضای سایت آمیختهای از بوی مواد شیمیایی و تاریخ بود جایی که دههها سال است با تولید محصولات کلیدی شانهبهشانه صنایع کشور ایستاده.
محصولات؛ مواد خامی که زندگی روزمره را شکل میدهند
مدیر تولید گفت:اینجا، بخش بزرگی از صنعت پلاستیک و رزین کشور نفس میکشد.انیدرید فتالیک (PA) مادهای استراتژیک که رد پایش را در تولید رنگ، رزین و چرم مصنوعی میتوان دید. سالانه حدود ۳۳ هزار تُن از این محصول اینجا تولید میشود.
دیاکتیل فتالات (DOP) نرمکنندهای حیاتی برای PVC و محصولات پلاستیکی. فارابی بزرگترین تولیدکننده این محصول در ایران است و روزانه نزدیک به ۱۸۵ تُن از آن را روانه بازار میکند. دیاکتیل ترفتالات (DOTP) محصولی جایگزین برای DOP که کیفیتی همسطح استانداردهای اروپا دارد و در صنایع لاستیک و پلاستیک مدرن استفاده میشود.
اینجا اعداد و ظرفیتها فقط آمار نیستند؛ هر تُن محصول یعنی هزاران قطعه، هزاران خانه و هزاران خانواده که به این زنجیره وابستهاند.
مهندسی در سکوت؛ جایی که دما و فشار، زندگی میسازند
در واحد تولید PA اورتوزایلین روی کاتالیست وانادیوم در دمایی نزدیک به ۳۶۵ درجه اکسید میشود و در دل واکنش گرمای عظیمی آزاد میشود که دوباره برای تولید بخار بازیافت میشود. مهندسان با دقتی جراحیوار خروجیها را رصد میکنند تا محصول با خلوص ۹۹.۸٪ ذخیره شود کیفیتی که حتی بازار اروپا را هم تأمین میکند.
چند قدم آنسوتر در واحد تولید DOP فرآیند استریفیکاسیون در راکتورهای عظیم همزندار انجام میشود. کاتالیستها دما، زمان واکنش و بازیابی الکل همه با دقتی میلیمتری کنترل میشود. اشتباه در اینجا جایی ندارد. چرا که حتی یک درصد خطا میتواند کیفیت محصولی را که ۴۵٪ بازار داخلی را در اختیار دارد زیر سؤال ببرد.
فارابی؛ پیر اما استراتژیک
فارابی همچنان یکی از بزرگترین تولیدکنندگان DOP در خاورمیانه است. ۴۵٪ سهم بازار داخلی در اختیار این مجتمع است و بخشی از محصولاتش راهی بازارهای اروپا، آسیا و آفریقا میشود.
این کارخانه شاید جوانترین نباشد اما در سکوت و وقار خودش هنوز قطعهای کلیدی از پازل صنایع پتروشیمی ایران است. جایی که گذشته و حال در هم تنیدهاند و هر لوله و هر راکتور داستانی طولانی از تلاش و توسعه را روایت میکند.
گفتوگوهای صمیمانه؛ دغدغههای پشت پرده
بعد از ناهار و استراحتی کوتاه، جلسهای خودمانی شکل گرفت خبرنگاران و مدیران پتروشیمی فنآوران روبهروی هم نشستند. خبرنگاران از چالشهای میدانیشان گفتند از محدودیت دسترسی به اطلاعات و دغدغههای محیطزیستی مدیران هم از واقعیتهای پیچیده صنعت گفتند.
مدیر عامل پتروشیمی فن آوران از چالشهایی گفت که صنعت پتروشیمی را درگیر کرده است. قیمتگذاری خوراک در صدر این فهرست بود. نرخ خوراک پتروشیمیها در ایران بر اساس میانگین قیمت گاز در هابهای جهانی محاسبه میشود و همین وابستگی باعث میشود با هر نوسان در بازار انرژی دنیا هزینه تولید داخلی جهش پیدا کند. درحالیکه قیمت فروش در داخل و حتی صادرات متناسب با این افزایش تغییر نمیکند.
از سوی دیگر تحریمهای بینالمللی مسیر صادرات را پرچالش کردهاند. انتقال ارز سختتر شده و دسترسی به بازارهای جهانی محدودتر. این در حالی است که رقبای منطقهای مانند چین، هند و عربستان با حمایتهای مالی و تکنولوژیهای پیشرفتهتر در همان بازارهایی رقابت میکنند که ایران برای حضور در آنها با دشواری روبهروست.
به اینها باید آلودگی شدید هوا گرمای طاقتفرسای ۵۰ درجه و فشار مستمر بر نیروی انسانی را اضافه کرد. شرایطی که کارگران و مهندسان را وادار میکند در سختترین اقلیمها و با بیشترین ریسکها تولید را بدون توقف ادامه دهند.
یکی از مدیران با نگاهی جدی گفت:ما اینجا با دو جبهه میجنگیم هم با طبیعت خشن و شرجی که نفس را میگیرد و هم با اقتصاد جهانی که لحظهای امان نمیدهد. اما این مردم این کارگران امید ما هستند. اینجا هر قطره عرق سرمایه است.
پتروشیمی غدیر؛ قلب تپنده PVC ایران
صبح روز آخر بعد از یک شب استراحت کوتاه دوباره سوار ونها شدیم و در جادههای داغ ماهشهر به راه افتادیم. اولین مقصد پتروشیمی غدیر بود واحدی استراتژیک که نامش با تولید PVC گره خورده است.
اینجا، پلیوینیلکلراید (PVC) گرید S65 با ظرفیت سالانه ۱۲۰ هزار تُن تولید میشود. یعنی حدود ۱۶ درصد از کل تولید داخلی کشور. خوراک اصلی این مجتمع اتیلن است که از خط لوله اتیلن غرب تأمین میشود و کلر که از پتروشیمی اروند به این واحد میرسد.
رکوردهای تولیدی غدیر تصویر روشنی از اهمیتش میدهد. تنها در چهار ماه نخست ۱۴۰۲ این مجتمع ۴۹ هزار تُن VCM و ۴۸ هزار تُن PVC تولید کرده عددی که در تاریخ شرکت بیسابقه بوده است. همین عملکرد باعث شد در سال گذشته تولید PVC به بیش از ۱۳۲ هزار تُن برسد. بالاتر از ظرفیت اسمی و نشانهای از فشار مداوم بر خطوط تولید.
ماشینسازی پارس؛ جایی که فولاد رام میشود
بعد از بازدید از غدیر، مسیرمان به سمت کارخانه ماشینسازی پارس ادامه پیدا کرد. کارخانهای که نقش حیاتی در پروژههای صنعتی جنوب و جنوبغرب کشور دارد. از همان ورودی میشد حس کرد اینجا کار با فلز نفسگیر و بیامان است.
مدیر عامل پارس در گفت وگو با خبرنگار برنا از اهمیت کوره تنش زدایی گفت: بعد از ۱۰ سال توقف با مهندسی معکوس و تعمیرات اساسی توسط متخصصان داخلی این کوره دوباره فعال شده است. این کوره برای آزادسازی تنشهای فلزات پس از نوردکاری و جوشکاری و همچنین تمیزکاری مبدلهای حرارتی صنایع پتروشیمی کاربرد دارد. تجهیزی کلیدی که توقفش یعنی توقف بخشی از صنعت منطقه.
اما سختی کار اینجا تنها در تکنولوژی نیست. کارگران کارخانه در دمای بالای ۴۵ درجه هر قطعه فلز را با دست و بازوی خود شکل میدهند. صدای چکشها، بوی فلز داغ و بخار روغن، هوا را انباشته کرده و نفسکشیدن را سنگین میکند. بدتر اینکه قطعیهای مکرر برق بسیاری از کارها را به شیفتهای شبانه منتقل کرده است. کارگرانی که گاهی مجبورند بیستوچهار ساعت یکسره پای کوره و دستگاهها بایستند.
در میانه بازدید مدیرعامل کارخانه با لبخندی مطمئن گفت:هر وسیلهای که با آهن ساخته شده شود ما میتوانیم به آن جان بدهیم. مهم نیست چقدر پیچیده باشد اینجا توان ساخت و بازآفرینی همهچیز را داریم.
صدایش میان همهمه چکشها و جرقههای جوشکاری گم میشد. اما اطمینان کلماتش در چهره کارگران دیده میشد مردانی که زیر فشار گرما و استرس ستونهای صنعت جنوب را سرپا نگه داشتهاند.
فرآورد قشم؛ دو جوان و رؤیای دوباره جان گرفتن یک کارخانه
آخرین مقصد شرکت شیمیایی فرآورد قشم بود. جایی که داستانش با بقیه متفاوت است. دو جوان، با تمام توان و انرژی بازوی این کارخانه را دوباره به حرکت انداختهاند. جایی که روزی در سکوت و رکود مانده بود امروز با رکوردشکنی در تولید نفس تازهای گرفته است.
محصولات این شرکت هرچند به ظاهر سادهاند اما ردشان در زندگی روزمره همه ما هست: فیلمهای سهلایه پلیاتیلن (FFS) برای بستهبندی مواد غذایی و دارویی، فیلمهای شرینک پلیاتیلن برای بستهبندی محافظ و پالتهای پلاستیکی برای حمل و ذخیرهسازی کالا. فرآورد قشم اکنون یکی از بازیگران مهم صنایع پاییندستی پتروشیمی است. صنایعی که بیصدا اما پرقدرت زنجیره ارزش نفت و گاز کشور را تکمیل میکنند.
به گفته مدیران این کارخانه در سال ۱۴۰۳ موفق شد با رشدی ۱۰۳ درصدی نسبت به ظرفیت اسمی و ۱۲۵ درصد افزایش تولید نسبت به سال گذشته رکوردی کمسابقه ثبت کند. موفقیتی که بدون تلاش شبانهروزی و تحمل قطعیهای مکرر برق ممکن نبود جایی که گاهی هفتهای چند بار خطوط تولید خاموش میشوند اما کارگران دست از کار نمیکشند.
بازگشت؛ روایت یک سفر صنعتی
با پایان بازدید از فرآورد قشم تور رسانهای هم رسماً به پایان رسید. اما ذهنمان هنوز غرق در صحنههایی بود که پشت سر گذاشته بودیم. ونها آرام در امتداد جادههای داغ و شرجی ماهشهر حرکت میکردند. آسفالت از شدت گرما موج برمیداشت و سکوت کوتاه آغاز مسیر خیلی زود جایش را به گفتوگوهای پرشور داد.
درون هر خودرو صداها درهمتنیده بود یکی با هیجان از ماشینسازی پارس میگفت از ظرفیت عظیمی که این کارخانه در ساخت سازههای فلزی و تجهیزات سنگین دارد و اینکه چگونه باید این توان مهندسی را به جهان معرفی کرد. دیگری از فرآورد قشم حرف میزد از کارگرانی که با وجود قطعیهای مکرر برق و توقفهای ناگهانی خطوط تولید کارخانه را زنده نگه داشتهاند.
گفتوگوها به پتروشیمی فارابی رسید پیشکسوتی ۵۳ ساله که با وجود فرسودگی هنوز تمامقد در خط تولید ایستاده است. بعد نوبت فنآوران بود شرکتی که با وجود چالشهای خوراک، رقابت جهانی و محدودیتهای صادراتی، همچنان در جدال مستقیم با غولهای بینالمللی نفس میکشد و پرچم ایران را در صنعت پتروشیمی بالا نگه داشته است.
صدای خبرنگاران درون ونها شبیه پچپچ یک تیم در آستانه نوشتن یک گزارش ملی بود. هرکدام ایدهای داشتند، زاویه دیدی متفاوت، اما همه در یک چیز مشترک بودند: این دو روز، سفری ساده نبود. ما از زیر شعلههای ۵۰ درجه ماهشهر تا قلب تپنده خطوط تولید رفتیم و دوباره بازگشتیم. با چشمانی پر از تصویر ذهنی پر از سؤال و دستهایی که حالا باید روایت این نبض تپنده صنعت را به گوش کشور برسانند.
پرواز به تهران؛ بازگشت با دستهای پر و دلهای پرتر
بعد از ناهار، راهی فرودگاه شدیم. ماهشهر را پشت سر گذاشتیم، اما حس این سفر را نمیشد جا گذاشت. صدای توربینها، بوی فلز داغ، شعلههای فلرها و نگاه کارگرانی که در سختترین شرایط برای ایستادن این کشور تلاش میکنند.
در میانه راه نگاه خبرنگاران به سمت آسمان کشیده شد. شعلههای بلند فلرینگ مثل مشعلهایی بیپایان در افق زبانه میکشیدند. یکی از خبرنگاران با صدای نیمهبلند گفت:با این همه تأکید رئیسجمهور بر توقف فلرینگ، چرا هنوز این گازها میسوزند؟
شعلهها همچنان میسوختند و همین تصویر، معنای توسعه پرچالش در این منطقه را روشنتر از هر گزارشی توضیح میداد.
کنار گیت پرواز چهره خبرنگاران خسته بود خستگیای که از دو روز ایستادن زیر آفتاب ۵۰ درجه، بالا رفتن از برجهای فلزی و نفس کشیدن در میان بخارهای داغ میآمد. اما در همان نگاههای خسته جرقهای از غرور میدرخشید. غروری که از دیدن نسلی از جوانان و متخصصان ایرانی زاده شده بود کسانی که در دل تحریمها، کمبود تجهیزات، قطعیهای مکرر برق و گرمای خفهکننده جنوب، ایستادهاند تا نام ایران در قلب صنعت منطقه بتپد.
این سفر یک تور رسانهای نبود روایتی زنده از نبردی بیصدا بود. نبرد انسان با اقتصاد سخت و محدودیتهای نفسگیر. نبردی که در گرمای شرجی ماهشهر و میان شعلههای فلر و غرش توربینها هر لحظه ادامه دارد. اینجا هر پیچ که سفت میشود، هر خط تولیدی که میتپد و هر قطره عرقی که میچکد، معنایی فراتر از تولید دارد؛ اینجا، حرف از پایداری یک ملت است.
و ما شاهد بودیم دیدیم که ایران فقط در دفترها و قراردادها زنده نیست بلکه در نگاه کارگرانی که زیر آفتاب میجنگند در دستهای جوشکاری که از دل فلز جرقه میسازند و در صدای جوانانی که در سکوت کارگاهها آینده را مینویسند.
این سفر تمام شد اما روایتش ادامه دارد روایت ایستادگی. تا زمانی که این دستها بر ابزار کار است و این قلبها برای ایران میتپد نام این سرزمین بر قله صنعت خواهد ماند چه در دل گرمای جنوب چه در سرمای بازار جهانی.
انتهای پیام/



