به گزارش گروه خبر خبرگزاری برنا، متن کامل سخنرانی محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در اجلاس امنیتی مونیخ - آلمان، اول اسفند ۱۳۹۵- به شرح زیر است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
از این که مجددا در این کنفرانس حضور یافته و برخی دیدگاه های خود را در خصوص وضعیت دوران انتقالی در نظم جهانی پساغربی و آثار آن در غرب آسیا با شما در میان می گذارم، خوشوقتم.
بر این باور هستم که نیاز فوری امروز همانا تحول ادراکی متناسب با واقعیات جهان در حال گذار است؛
واقعیاتی که
-رویکردهای مبتنی بر حاصل جمع صفر را به چالش کشیده؛
-گرایش های تفوق طلبانه منطقه ای و جهانی را ناموفق ساخته؛
و قالب بندی های ساختگی و «واقعیت های جایگزین» را بی اثر کرده است.
به عبارت دیگر، باید به این درک برسیم
-که در دنیای مبتنی بر جهانی شدن، تحقق امنیت به قیمت ناامنی دیگران، تلاشی غیرواقعی و -حتی احمقانه- است؛
-که در جهانی که کنشگران امنیتی متعدد شده اند و کنشگران غیرحکومتی جایگاهی قابل ملاحظه -گرچه عمدتا منفی- در عرصه امنیت جهانی یافته اند، هیچ قدرتی به تنهایی -هرچند قدرتمندتر از دیگران- یا حتی مجموعه ای از قدرت های عمده، نمی توانند به چالش های منطقه ای و جهانی از طریق حذف دیگران یا اتهام زنی و سرزنش آنها فائق آیند.
- هرچند که ممکن است سوء برداشت ها، تصویرسازی های نادرست و مفروضات اشتباه برای مدتی کوتاه و به صورتی موقت، نگرانی های داخلی را بر طرف کنند، اما اینها کمکی به حل بحران های واقعی جهانی نمی کنند.
از این منظر، کابوس خشونت افراطی و ترور در آسیای غربی، نه صرفا محصول نیروهای داخلی این منطقه است و نه همان گونه که همه می دانیم قابل نگاه داشتن در داخل منطقه است.
ما می توانیم به روش های مختلف یکدیگر را در این وضعیت مقصر قلمداد کنیم.
برای ما در غرب آسیا، مقصر دانستن غرب به عنوان مجرم اصلیِ تمامی مشکلات مان بسیار ساده است. در این خصوص با کمبود شواهد تاریخی نیز روبرو نیستیم. غرب هم به راحتی مسلمانان را علی رغم تنوعی که وجود دارد مقصر معرفی می کند. اتهام زدن ساده ترین راه انحراف اذهان از واقعیات است.
به اعتقاد اینجانب، اولین گام لازم برای پرداختن به این چالش آن است که مشکل را به گونه ای تعریف نماییم که بتواند به یک راه حل دسته جمعی منجر گردد.
همه ما به آسانی می توانیم توافق کنیم که فقدان امید، مولفه اصلی این بحران است. آنچه که تمامی افراط گرایانِ خشونت گرا را به هم پیوند می دهد این احساس است که به لحاظ محلی و جهانی در«حاشیه» قرار گرفته اند و هیچ امیدی برای حضور و مشارکت و از همه مهم تر، مورد احترام قرار گرفتن ندارند.
زمینه دیگر برای گرایش به افراط گرایی را می توان مشکلِ همیشگیِ تهاجم و اشغال خارجی دانست که از موضوع فلسطین آغاز شده و مجموعه ای از دخالت های نظام مند سیاسی و نظامی با هدف حفظ، استمرار و سپس شکل دهی به معماری منطقه بر اساس ادعای خودمحورانه «نظم جدید جهانی» را در بر می گیرد.
به عنوان عامل داخلی این مجموعه پیچیده، باید مشکل ناکامی دولت ها در بخشی از منطقه ما در پاسخ به خواست اصلی مردم برای «عزت» را در نظر بگیرید. اجازه بدهید تاکید کنم این که برخی همسایگان دادن ما می خواهند این خطر وجودی داخلی خود را معطوف و منحرف به دشمنان خیالی و برساخته خارجی نمایند، خطرناک و گمراه کننده است.
همچنین این چالش یک بخش شبه ایدئولوژیک نیز دارد. برای نزدیک به چهار دهه، ایدئولوژی تکفیری که هیچ ارتباطی با اسلام نداشته و پایه هایش متکی بر جدایی افکنی، تنفر و حذف است، با تکیه بر منابع مالی فراوان در سطح جهانی به بهانه تقویت اسلام میانه رو در مقابل یک تهدید متوهمانه و برساخته به نام «ایران تندرو» گسترش داده شده است.
ترکیب این عوامل دقیقا یک مجموعه آماده ی انفجار ایجاد کرده است. هر چند پیدایش گروه های تروریستی همچون داعش و جبهه النصره و خشونت بی سابقه و قرون وسطایی آنها، به تجاوزها و ماجراجویی های نظامی سال های ابتدای قرن جدید برمی گردد، اما تجهیز و تامین این گروه های تروریستی توسط برخی کشورها در منطقه نمی تواند فراموش شده و نادیده گرفته شود. آنها می خواستند با یک تیر دو نشان بزنند:
- خطر وجودیِ نارضایتی داخلی، زاییده از عدم کارایی نظام سیاسی داخلی خود را به سمت دیگران منحرف کنند. و
-همزمان تلاش کنند تعادل منطقه ای را که از دید آنها قبل از سقوط صدام حسین وجود داشت، بازسازی کنند.
اما این بومرنگی که پرتاب کرده اند اکنون به سمت خود آنها برگشته است.
خانم ها و آقایان،
من هم اکنون به بعد منطقه ای اشاره کردم و این زمینه ای است که امیدوارم در آن دسترسی به راه حل، سریع تر صورت گرفته و با پیچیدگی کمتری همراه باشد.
سقوط صدام حسین و برپایی حکومتی مبتنی بر آراء مردم در عراق باعث نگرانی برخی از کشورهای منطقه شد که به هم خوردن تعادل در غرب آسیا را به نفع ایران می پنداشتند و به این باور رسیده بودند که وضعیت تعادل قوای پیشین به هر قیمتی باید احیا می شد.
دو دهه قبل نیز در پی انقلاب اسلامی ایران نگرانی های نادرست مشابهی برخی از همسایگان ما را به مسلح کردن و کمک مالی برای نابودی دشمن ساختگی و خیالی سوق داده بود.
ما امیدوار بودیم همسایگان ما از این واقعیت که هیولایی که خودشان آفریده بودند به کابوسی برای خود آنها تبدیل شد، درس گرفته باشند.
برای همه ما لازم است تا این روند را متوقف کنیم. در حقیقت در زمان جنگ ایران و عراق، جامعه جهانی این مشکل را تشخیص داد و درمان آن را در ترتیبات منطقه ای تجویز نمود که در بند ۸ قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان مل متحد، که منجر به پایان این جنگ شد، آمده است. این بند هنوز اعتبار دارد و برای پایان دادن به این دور باطل لازم می باشد.
کشورهای منطقه خلیج فارس باید بر این وضعیت افتراق و درگیری فائق آمده و به جای آن به سمت ایجاد ترتیبات امنیتی واقع گرایانه حرکت کنند. شاید این حرکت بتواند در یک مجمع گفت و گوی منطقه ای، بر اساس اصول کلی مورد قبول و اهداف مشترک و با انتظارات معقول و محدود آغاز گردد. این مجمع می تواند در طیف وسیعی از مسایل مفاهمه ایجاد کند که شامل اقدامات اعتماد و امنیت ساز، مبارزه با تروریسم، افراط گرایی و فرقه گرایی می شود. این مجمع همچنین می تواند همکاری عملی در حوزه هایی از حفظ محیط زیست گرفته تا سرمایه گذاری و گردشگری را در برگیرد. چنین مجمعی می تواند نهایتا به یک ترتیبات رسمی تر برای عدم تجاوز و همکاری امنیتی منجر شود.
رئیس جمهوری اسلامی ایران، جناب آقای دکتر حسن روحانی در سفر چهارشنبه گذشته به عمان و کویت یک قدم اساسی در این جهت برداشتند.
خانم ها و آقایان،
تاکید می کنم که درگیری در عراق، سوریه، یمن و بحرین راه حل نظامی ندارد. هر کدام از آنها نیاز به راه حلی سیاسی دارد که در آن هیچ کنشگر اصیلی از فرایند حذف نشده یا در انتها به حاشیه رانده نشود.
علیرغم پیچیدگی هایی که هر کدام از این در گیری ها دارند، همیشه این امکان وجود دارد که نهایتا به نتایجی برسیم که ملزومات حداقلی همه اطراف را مدنظر قرار داده باشد. برای شروع این مسیر، که هیچ راهی جز آن نیست، ما باید مشکلات را به نحوی تعریف کنیم که منجر به یک نتیجه مبتنی بر حاصل جمع صفر نباشد.
پیروزی تاریخی دیپلماسی بر سیاست تحمیل و فشار در جریان حل بحران هسته ای ایران، یک درس سیاسی ساده ولی مهم را می آموزد: همه طرف های ذیربط مشکل را به نحوی که برای همه قابل قبول باشد، تعریف کردند و لذا توانستند به راه حلی برسند که مورد قبول همه شرکت کنندگان باشد. به عبارت دیگر آنها به این نتیجه رسیدند که باید انتظارات حداکثری خود را کنار بگذارند تا بتوان به یک مصالحه قابل اجرا رسید.
چالش روبروی ما، خانم ها و آقایان، در حقیقت یک چالش ادراکی است. امیدوارم که رهبران جهان قادر به موفقیت در این آزمون باشند.
متشکرم.»