به گزارش برنا؛ کاروان امام حسین(ع) کاروانی است که هر کسی اذن ورود به آن را ندارد مگر کسی که حاضر باشد از جان و نفس خویش برای احیای امر اهلبیت(ع) عبور کند و در این راستا از زینتهای دنیا بگذرد. خداوند به محبت خود قوانین عالم حسینی را طوری قرار داده است که هر کسی در هر زمانی میتواند با تزکیه و توبه وارد کاروان شود. تاریخ به اثبات رسانده بسیاری از افراد به واسطه یک لحظه توجه خداوند و با توسل به درگاه امام حسین(ع) دچار تحول روحی شده و به سعادت ابدی رسیده است. بنابراین قوانین الهی همواره بر اساس محبت و رحمت و دستگیری از مستضعفان بوده است.
شاید بهترین داستانی که خداوند در این باره برای تمام انسانها قرار داده است، ماجرا ملحق شدن "حر بن زیاد ریاحی" باشد. حر ریاحى که متوجه شد کوفیان عزیمت جدال با آن حضرت را دارند از عمر سعد پرسید "آیا با این مرد نبرد خواهى کرد؟"، گفت بله، بهخدا سوگند، نبرد سختى کنم که کمترین درجه آن پریدن دست و سرها باشد؛ پرسید آیا از آنچه بیان فرمود عبرت نگرفتید و پى به مقام او نبردید؟ پاسخ داد اگر کار بهدست من بود چنانست که تو در نظر گرفتهاى اما پسر زیاد نمىگذارد خواسته من عملى شود.
حر از پیش پسر سعد رفته و در محل ویژه خود آرام گرفت مردى از نزدیکانش به نام قرة بن قیس با او بود حر ریاحى از او پرسید آیا امروز اسبت را آب داده؟ گفت نه پرسید نمىخواهى او را سیراب کنى.
قره مىگوید به خدا سوگند خیال مىکردم هدف او اینست که مىخواهد در معرکه جنگ شرکت نکند و نمىخواست او را به این حال ببینم. من گفتم چنانچه مىگویى اسبم را آب ندادهام به عزیمت آب دادن آن شتافتم و حرّ نیز از جاى خود منحرف شد و سوگند به خدا اگر مرا از قصد خود باخبر ساخته بود من هم از او پیروى مىکردم.
پسر ریاحى، کم کم به حسین(ع) نزدیک میشد. مهاجر بن اوس او را با وضع غیر عادى دیده پرسید اراده کجا دارى آیا مىخواهى بر حسینیان حمله کنى؟ حر، پاسخى نداده و همان وقت لرزه سختى اندامش را فراگرفته بود. مهاجر که وضع غیر عادى او را مشاهده مىکرد اظهار داشت عمل امروز تو مرا به شک مىاندازد. سوگند به خدا در هیچ کارزارى ترا مانند امروز بیمناک ندیده بودم و هر گاه از دلاورترین اهل کوفه از من بپرسند غیر تو نمیگویم و امروز چه پیش آمده که ترا بر خلاف انتظار مىبینم؟
حر، پاسخ داد امروز به خدا قسم خود را مخیر میان بهشت و دوزخ مىیابم و به خدا سوگند اگر تیکه تیکه و سوخته شوم هیچ مقام و موقعیتى را بر بهشت بر نمىگزینم؛ سپس اسب خود را به سوى حسین(ع) راند و دستها بر سر نهاده مىگفت:
حرّ عرضه داشت خدا مرا فداى تو کند من همان درمانده هستم که ترا از بازگشت به وطنت جلوگیرى کردم و در راه همه جا قدم به قدم با تو آمدم و نگذاردم از راه منحرف شوى و ترا در این مکان وحشتناک و خونخوار فرود آوردم و خیال نمىکردم این مردم حق جد ترا رعایت نکنند و ترا با این حال گرفتار سازند و به خدا سوگند اگر از هدف آنها باخبر بودم هیچ گاه چنان رفتارى با تو انجام نمیدادم اینک از در توبه و انابه درآمده و از خدا مىخواهم از کرده من درگذرد شما که سیدى کریمید در باره من چه اندیشه دارید آیا توبه مرا مىپذیرید؟
جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا صَاحِبُکَ الَّذِی حَبَسْتُکَ عَن الرُّجُوعِ وَ سَایَرْتُکَ فِی الطَّرِیقِ وَ جَعْجَعْتُ بِکَ فِی هَذَا الْمَکَانِ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ الْقَوْمَ یَرُدُّونَ عَلَیْکَ مَا عَرَضْتَهُ عَلَیْهِمْ وَ لَا یَبْلُغُونَ مِنْکَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنَّهُمْ یَنْتَهُونَ بِکَ إِلَى مَا أَرَى مَا رَکِبْتُ مِنْکَ الَّذِی رَکِبْتُ وَ إِنِّی تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِمَّا صَنَعْتُ فَتَرَى لِی مِنْ ذَلِکَ تَوْبَة
حسین(ع) فرمود: آرى خدا توبه ترا مىپذیرد اینک فرود آى؛ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع نَعَمْ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْکَ فَانْزِل
حرّ عرض کرد هر گاه سواره باشم بهتر از آنم که پیاده شوم آرزومندم به من اجازه فرمایى هم اکنون به پیکار با این مردم بىوفا بپردازم، آخر الامر که پیاده خواهم شد.
حسین(ع) فرمود هر کارى که در نظر گرفتهاى انجام بده خدا ترا در کنف رحمت خودش پایدار بدارد. فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع فَاصْنَعْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ مَا بَدَا لَکَ.
حر ریاحى با اخذ دستور از مقام حسینى برابر کوفیان آمده اظهار داشت: اى کوفیان مادرتان به عزایتان بنشیند و اشک حسرت در مرگ شما بریزد این بنده نیکوکار خدا را دعوت کردید و تعهد کردید به مجردى که بر شما وارد شود به وى تسلیم شوید و در راه او جانفشانى نمایید اینک بر خلاف وعده خود علیه او شوریدهاید و مىخواهید او را بکشید و از یارى با او کوتاهى میورزید و کینه او را در دل گرفتهاید و از همه طرف باو حمله مىکنید و نمىگذارید در یکى از شهرهاى خدا زیست کند و مانند اسیرى او را گرفتار خود کردهای چنانچه اختیار نفع و ضرر خود را ندارد و او و زنان و فرزندانش را از وطن آواره کردهاید و آبى که یهود و نصارى و مجوس و سگ و خوک از آن مىآشامند از وى دریغ میدارید چنانچه نزدیک است کسان او از تشنگى به هلاکت رسند بد معامله کردید با یادگارهاى محمد(ص) خدا در روز تشنگى شما را سیراب نسازد. سخنان پسر ریاحى که به پایان رسید لشکر از هر طرف او را هدف تیر انداختند. وى به جانب امام حسین(ع) بازگشت.
منبع:
*الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص100.
*اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهری، ص103.