به گزارش برنا، «آملی» با استقبال بسیار خوب منتقدان و تماشاگران در سراسر جهان همراه بوده است و به عنوان یکی از موفقترین فیلمهای تاریخ سینمای اروپا و یکی از تحسین شدهترین فیلمهای غیر انگلیسی زبان شناخته میشود. این فیلم همچنین از نظر فروش نیز یکی از موفقترین فیلمهای فرانسوی در بازارهای آمریکا شناخته میشود.
«آملی» با بودجهٔ ۱۰ میلیون دلار ساخته شد اما به فروش رویایی ۱۷۳٫۹ میلیون دلاری رسید که با توجه به بودجه کم و هم چنین سال ساخت موفقیتی بسیار بزرگ محسوب میشود. کمپانی فرانسوی ویکتورس وظیفه ساخت و پخش این فیلم را برعهده داشتهاست.
«آملی» با استقبال بسیار خوب منتقدان همراه بود.در سایت راتن تومیتوز فیلم برپایه ۱۷۷ نقد امتیاز ۸۷/۱۰۰ را دریافت کرد و در سایت متاکریتیک نیز با استناد بر ۳۱ رای موفق شد امتیاز ۶۹/۱۰۰ را کسب کند.
خلاصه داستان:
داستان زندگی املی در این فیلم از پیش از تولدش به نمایش گذاشته میشود یعنی با نمایش پروسه لقاح و پس از آن تشکیل یک جنین تا تولد املی. پدر و مادر املی دچار نِوْرُز هستند و حتی او را در آغوش نمیگیرند. او با همین تنهایی بزرگ میشود و خانه را ترک میکند و به پاریس میرود.
املی یک دختر جوان تنهاست. نه فقیر است نه ثروتمند نه زشت است نه زیباست، معمولی است. با یک خانهٔ معمولی و یک شغل معمولی یعنی کار در یک کافه. زندگی اش آرام و کسالت بار از کنارش میگذرد با این حال او خوشحال و مسرور است. هر چه باید تجربه کرده ولی لذتی نبرده. املی همچنان طالب تنهایی است او خود را با سوالات احمقانه سرگرم میکند تا اینکه اتفاقی رخ میدهد که زندگی املی را دچار دگرگونی میکند: مرگ پرنسس دیانا.
این اتفاق بهطور غیر مستقیم باعث میشود که املی جعبهای را پیدا کند. وسایل و عکس درون جعبه نشان میدهد که جعبه متعلق به ۳۰ یا ۴۰ سال پیش است و املی تصمیم میگیرد با پیدا کردن صاحب جعبه او را خوشحال کند. او پاریس را زیر رو میکند تا اینکه سرانجام او را مییابد و بهطور ناشناس جعبه را به صاحبش میرساند و با دیدن اشکهای شوق نوجوانی که اکنون دیگر پیر شده لذت جدیدی را تجربه میکند «کمک به دیگران».
حال دیگر املی وقت خود را صرف خوشحال کردن دیگران میکند از پدرش گرفته که پس از ازدست دادن همسر خود دچار غم و اندوه شده تا همکار و همسایهٔ خود (البته بهطور غیر مستقیم طوری که هیچکدام متوجه نشوند) املی تنها کمک نمیکند بلکه با شیطنت آدمهای منفی فیلم را نیز اذیت میکند و خود را یک زورو میداند. نکته جالب فیلم این است که املی برای اکثر کارهای خود به دوربین نگاه میکند و از تماشاگر تأییدیه میخواهد.
در یکی از این روزها املی عاشق میشود. عشق به پسری که او هم شگفتانگیز نیست و معمولی است.در یک روز و در یک زمان و با فاصله 9 کیلومتر یکی خواب داشتن یک خواهر و دیگری در ارزوی یک برادر بود تا تمام وقتشان را با هم بگذرانند. پسری که تکههای پارهٔ عکس را جمع میکند و آنها را مانند پازل کنار یکدیگر میچیند و از این عکسها آلبومی درست کرده. این آلبوم در طی اتفاقی به دست املی میافتد. املی که میخواهد آلبوم را به او بازگرداند بازی ای را ترتیب میدهد و آلبوم را به پسر میرساند و از پسر به وسیلهٔ چند عکس میپرسد میخواهد او را ملاقات کند؟ او که خیلی مایل است هویت این دختر برایش مشخص شود وارد بازی میشود و در تمام ایستگاههای متروی شهر اعلامیهای به دیوار میچسباند که رویش نوشته کی و کجا؟ املی که در مییابد کسی که به دنبالش بوده یافته باز هم بازی را ادامه میدهد تا جایی که بالاخره پسر را به دست میآورد. و…