به گزارش روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، رضا نصری - حقوقدان بینالمللی و کارشناس سیاست خارجی - در ادامه یادداشت خود در روزنامه «شرق» نوشت: حال، اگر از یک مذاکرهکننده حرفهای (و نه از یک مقام سیاسی) در مورد اظهارات ایشان سؤال کنید، پاسخ خواهید شنید «اولین تصوری که از اظهارات وزیر امور خارجه ایران به ذهن متبادر میشود، این است که میان ایران و آمریکا یک ضعف جدی در فرایند پیامرسانی وجود دارد». ضمن اینکه اظهارات مشابه مقامات آمریکایی درباره «مبهمبودن» مواضع ایران درمورد بازگشت به مذاکرات برجام نیز تا حدود زیادی همین ذهنیت را تقویت میکند. درواقع وجود این ضعف در پیامرسانی میان این دو کشور جای تعجب ندارد.
همانطورکه دکتر امیرعبداللهیان خود اشاره کردند، فرایند پیامرسانی میان تهران و واشنگتن بهصورت غیرمستقیم از طریق «رسانهها و کانالهای دیپلماتیک» صورت میگیرد و نیک میدانیم هیچکدام از این واسطهها در انتقال پیام آنطورکه باید و شاید امین، بیطرف و بعضا بیغرض نیستند. درحقیقت، ضعف در این پیامرسانی - تا حدود قابلملاحظهای - ریشه در عدم ارتباط مستقیم میان هیئتهای ایرانی و آمریکایی دارد که مشکلات رایج در امر «تعبیر موضع طرف مقابل» و «نیتخوانی» در مذاکرات بینالمللی متعارف را تشدید و دوچندان میکند. برای اهل فن این مشکلات ناشناخته نیست و بسیاری از اندیشمندان حوزه سیاست خارجی - از جمله رابرت جرویس - آنها را شناسایی و دستهبندی کردهاند. در اینجا به چند نمونه «سوءبرداشت رایج» در مذاکرات بینالمللی - که در مورد ایران و آمریکا بهواسطه فقدان ارتباط مستقیم تشدید شده - اشاره میکنم:
۱) اولین سوءبرداشت رایج - که با فقدان ارتباط مستقیم تشدید میشود - این است که طرف مذاکرهکننده ممکن است رفتار طرف مقابل را بهمراتب حسابشدهتر، سنجیدهتر و برنامهریزیشدهتر از آنچه هست تصور کند. بهعبارتدیگر، در این مورد خاص، ممکن است مذاکرهکننده ایرانی برای طرف مقابل بهمراتب بیش از حد لیاقت و قابلیتش قدرت برنامهریزی، دوراندیشی و توان صحنهآرایی قائل شود و همین سوءبرداشت متعاقبا موجب سوءمحاسبه و فرصتسوزی شود. حال اینکه ارتباط مستقیم میان مذاکرهکنندگان دو کشور میتواند به ارزیابی دقیقتری از تواناییها و برنامههای طرف مقابل منجر شود.
۲) در مذاکرات بینالمللی - بهویژه مذاکرات غیرمستقیم - دومین سوءبرداشت رایج این است که ممکن است طرفین به اشتباه حوادث، اتفاقات و وقایع غیرمترقبه را جزئی از برنامه و اقدامات عمدی طرف مقابل به حساب بیاورند و متناسب با آن، رفتار و محاسبات خود را تغییر دهند. در بعضی شرایط این سوءبرداشت میتواند منجر به «سوءبرداشت متقابل» و بروز تهدیدات امنیتی قابلملاحظه و ناخواستهای شود. رابرت جرویس در کتاب مشهور خود [برداشت و سوءبرداشت در سیاست خارجی]، برای ترسیم این خطر، به موردی اشاره میکند که در بحبوحه «بحران موشکی کوبا» در سال ۱۹۶۲ اتفاق افتاد. در این ماجرا، در اوج تنش اتمی میان دو ابرقدرت، یک هواپیمای شناسایی آمریکایی به دلیل غفلت خلبان به اشتباه بر فراز خاک شوروی پرواز میکند و با بروز این اتفاق، جان کندی - رئیسجمهور وقت - مجبور میشود برای رفع سوءبرداشت - که میتوانست به واکنش نظامی و حتی اتمی شوروی منجر شود - بهسرعت با همتای روس خود تماس گرفته و او را درباره نیت واقعی آمریکا توجیه میکند! در سالهای اخیر، در ایران نیز بارها شاهد بودهایم گردش دورهای و روتین ناوهای هواپیمابر آمریکا در خلیج فارس باعث شده افکار عمومی -و بعضا برخی مقامات سیاسی- تصور کنند این جابهجایی یا ورود یک ناو جدید در این آبراه در راستای اجرای یک برنامه نظامی علیه ایران صورت گرفته است. طبیعتا، ارتباط مستقیم میتواند این جنس سوءبرداشت را نیز تا حدودی خنثی یا منتفی کند.
۳) سومین سوءبرداشت در مذاکرات غیرمستقیم میتواند مداخله غیرمترقبه، ابتکارعمل ناخواسته، دخل و تصرف مغرضانه یا حتی رفتار خودسرانه یک دیپلمات یا «پیامرسان واسط» در فرایند انتقال پیام باشد. در مذاکرات بینالمللی، این اتفاق رایجتر از آن است که بعضا تصور میشود. گاه ممکن است یک دیپلمات واسط -به فرمان محرمانه یک مقام ارشد یا حتی به تشخیص خود- انتقال امینانه یک پیام را به مصلحت کشور متبوع خود نداند یا آن را بهگونهای تحریف کند که خود صلاح میبیند. طبیعتا، مذاکرات مستقیم احتمال مداخله پدیده «واسط غافل»، «واسط خودسر» یا «واسط مغرض» را به حداقل میرساند.
۴) چهارمین سوءبرداشت در مذاکرات بینالمللی، سوءبرداشتی است که به موجب آن یک طرف مذاکره وزن، جایگاه و اهمیت راهبردی خود را بهمراتب بیشتر از آنچه طرف مقابل برای او قائل است، تصور میکند. در این سناریو، «طرف متوهم» ممکن است «رفتار عملی» یا تغییر سیاست دولت مقابل را -که محرک و دلیل کاملا غیرمرتبطی داشته- به اشتباه به کنش یا یک رفتار خود منتسب کند و نادانسته خود را وارد چرخهای از سوءمحاسبه و سیاستگذاری غلط قرار دهد. در ابتدای جنگ دوم جهانی، دولت آلمان تصور میکرد آنچه دولت بریتانیا را از بمباران مواضع نظامیاش بازداشته، قدرت بازدارندگی نیروی هوایی هیتلری است؛ حال اینکه امتناع بریتانیا از بمباران آلمان صرفا ناشی از کمبود بمبافکن در آن مقطع خاص بوده است! طبیعتا، اگر فرایندی برای شناخت دقیق موضع طرف مقابل اندیشیده نشود، اتکا به این قبیل محاسبات غلط و تحلیلهای غیرواقعبینانه میتواند منتج به تهدیدات جدی امنیتی شود. اما این مثال درمورد آلمان و بریتانیا یک نتیجه دیگر نیز (که بیشتر به موضع کنونی ایران در قبال آمریکا مربوط است) در بر دارد؛ آنهم اینکه اتکای صرف به مشاهده «رفتار عملی» دولت مقابل برای سیاستگذاری و تصمیمگیری کفایت نمیکند. درواقع، اتکای صرف به مشاهده رفتار عملی -در غیاب ارتباط مستقیم انسانی- میتواند حتی بسیار غلطانداز و پرمخاطره باشد.
۵) پنجمین سوءبرداشت رایج، سوءبرداشتی است که به موجب آن یک طرف مذاکرهکننده قادر نیست منشأ رفتار طرف مقابل را بهدرستی شناسایی کند و به همین خاطر مستعد بروز واکنشی است که حل اختلاف را درنهایت پیچیدهتر میکند. مثلا، در چنین سناریویی، دولت مدنظر نمیداند یک تصمیم خاص از جانب طرف مقابل با نیت آسیبرسانی به او در راستای اجرای یک سیاست کلان راهبردی اتخاذ شده یا صرفا برای تسکین فضای سیاست داخلی به نمایش گذاشته شده است؛ یا اینکه اظهارات یک مقام ارشد دولت مقابل ریشه در واقعیت دارد یا اینکه صرفا با مقاصد سیاسی در داخل بیان شده است؟ در ماجرای برجام به یاد داریم باراک اوباما - برای قانعکردن کنگره و توجیه انعقاد قرارداد با ایران - مدعی شده بود «تحریمها دیگر بهتدریج اثر خود را از دست داده بود» حال اینکه - باوجود سنگینی بار تحریمها بر اقتصاد ایران - بسیاری در کشور همچنان به این جمله برای اثبات بیتأثیری آن و ترک میز مذاکره استناد میکنند.
طبیعتا، مذاکره مستقیم میتواند - با ایجاد بستری برای شناخت دقیقتر فضای سیاسی، ارزیابی دینامیک حاکم میان کانونهای قدرت و محذوریتهای طرف مقابل - تأثیر این نوع سوءبرداشت را نیز به حداقل برساند.