ضرب و زنگ و خاک؛ گزارشی میدانی از آیین پهلوانی در زورخانه «علی قلی آقا» اصفهان
تبسم کشاورز_ به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا؛ برای پوشش جشنواره سیوهفتم فیلمهای کودک و نوجوان به اصفهان رفته بودم، اما ذهنم از همان آغاز درگیر چیز دیگری شد. آن سوی فستیوال، در دل بافت تاریخی شهر، آیینی زنده جریان داشت؛ آیینی که قرنهاست در سکوت و صدای ضرب تپیده است؛ یعنی «آیین پهلوانی».
از درِ چوبی تا دل گود
در یکی از روزهای اقامتم، مسیرم به خیابان مسجد سید افتاد و به در چوبی زورخانهای رسیدم که بر سرِ درش نوشته بود «زورخانه علیقلیآقا». دری نسبتا نو اما با باطنی کهن؛ جهانی از حرمت، تاریخ و تربیت روح. نخستین چیزی که توجهم را جلب کرد، ورودی کوتاه درِ دوم بود؛ باید خم میشدی تا وارد شوی. بالای در نوشته بود: «فَادخُلوها بِسلامٍ آمِنین» ... همین خمشدن نخستین درس پهلوانی است. فروتنی. صدای زنگها و گرمای بخاری برقی کنار ضرب، همهچیز نشان میداد که اینجا نه فقط جای ورزش، بلکه محفل ذکر و ریاضت است.

ورود پهلوانان؛ احترام و حیا
ساعت ۹ شب، طبق وعده با آقای سلیمانی، مالک زورخانه به آنجا رسیدم. مردان یکییکی میآمدند، آرام و متواضع. کسی مستقیم در چشم دیگری نگاه نمیکرد؛ نوعی حیا و احترام در فضا جاری بود. روی سکوی سنگی نشستم و نظارهگر آماده شدن گود شدم. صدای سلامها، برق کَبادهها زیر نور چراغها، گرمای ضرب، نوید آغاز آیین را میداد.

مرشد و ضرب؛ قلب تپندهی گود
سپس مرشد سید امید عطایی وارد شد. مرشدی با صدایی گرم و چشمانی که انگار هزار خاطره از دل گود دیده بود. پیش از آغاز، همه از او رخصت خواستند. حرکتی ساده، اما پرمعنا؛ یعنی هیچ حرکتی بدون اجازه و احترام آغاز نمیشود. مرشد در جایگاهش نشست. کنار دستش جوانی بود که ضرب دوم را مینواخت. بخاری برقی را نزدیک ضرب میگذاشتند تا پوست آن گرم بماند و صدایش زندهتر و پرطنینتر شود.
اولین ضرب که نواخته شد، هوا لرزید. زنگ با فاصلهای دقیق، پاسخ گفت. این گفتوگوی ضرب و زنگ، خود فلسفهای عمیق و عجیب دارد. هر زنگ و صلوات نشانه رتبه پهلوان در زورخانه است. زنگ نماد آگاهی است، یادآور بیداری در میان شور و هیاهو. هر زنگ یعنی یاد خدا و هر صلوات یعنی تقدیس نیت پیش از حرکت.

گود خاکی؛ میدان فروتنی
وقتی ورزشکاران دانهدانه وارد گود شدند، هرکدام دست راستشان را بالا بردند، از مرشد رخصت گرفتند و با همان دست، خاک گود را لمس کردند و بوسیدند. بوسه بر خاک یعنی پذیرفتن تواضع در برابر زمین، در برابر سنت و در برابر گذشتگان. گود زورخانه، دایرهای است از خاک رس که نماد زمین و زایش است. از نگاه فرهنگی، این گود، میدان نبردی نمادین است که در آن انسان نه با دشمن که با نفس خود میجنگد. حرکات منظم، موزون و دقیق ورزشکاران در این دایره، تداعیکننده رقصی آیینی و ترکیبی از جسم و جان، قدرت و خضوع است.

سلسلهمراتب پهلوانی؛ از ادب تا مردانگی
در فرهنگ زورخانهای، سلسلهمراتب دقیقی وجود دارد. پیشکسوتان بر سکوی بالاتر مینشینند و جوانترها در مراتب پایینتر. این درجهبندی تنها بر پایه قدرت نیست؛ ادب و وفاداری نیز معیار است. از «نوچه» و «نوجوان» تا «پیشکسوت» و «کهنهسوار»، همه در مسیر یادگیری ادب و مردانگیاند. پهلوانی پیش از آنکه به بازو باشد، به زبان و دل است. به قول جملهای که بالای دیوار زورخانه نوشته شده بود: «زبان خردمند، پشت دل اوست و دل بیخرد، پشت زبان او.» و در گوشهای دیگر: «از بخشش کم شرم مکن، که محروم ساختن سائل کمتر از آن نیست.»
از پابازی تا کَبادهکِشی، رقصی آیینی در گود
ورزش با «پابازی» آغاز شد؛ حرکات موزون پاها در دایرهای هماهنگ. حرکاتی که ریشه در تمرینات جنگجویان ایران باستان دارد. در میانه، نوجوانی لاغراندام وارد گود شد و با چرخشی نرم و دقیق، همه نگاهها را گرفت. حرکاتش مثل شعر بود؛ بین زمین و هوا معلق. سپس مرشد دیگری وارد شد و گردشهای پهلوانی را آغاز کرد. هر چرخش، سلامی بود به گذشتگان، به پوریای ولی، به آن پهلوانانی که جوانمردی را بالاتر از قدرت میدانستند.

در میانه آیین، مرشد عطایی با لبخند نگاهم کرد و گفت: «خانم کشاورز از خبرگزاری برنا امشب مهمان ما هستند...» سپس زنگ را نواخت و چندین بار نامم را صدا زد، برایم توضیح داد که هر حرکت و هر شعر چه معنایی دارد و ورزشکاران حاضر نیز با صلوات، احترام و همراهی خود را نشان دادند.
موسیقی آیین؛ ضربی از ریشهها
آوای ضرب و آواز مرشد، موسیقی این آیین است. به گفته هوشنگ جاوید، پژوهشگر موسیقی نواحی ایران، نشانههای باستانی ورزش پهلوانی حتی در دوره ساسانی وجود دارد و مُهری یافت شده که مردی را نشان میدهد در حال بلند کردن دو سنگ بر زانو، تقریبا شبیه به تصویری که امروز در زورخانه دیده میشود.
این تداوم فرهنگی نشان از ریشه عمیق آیین پهلوانی در روح ایرانی دارد. پس از اسلام، سنت ورزش و اخلاق در رباطها و لنگرگاهها ادامه یافت؛ جایی که جوانان هم ورزش میکردند و هم اخلاق میآموختند. زورخانه در حقیقت، مدرسهای برای تربیت «عیاران» بود؛ مردانی که در میدان نبرد و زندگی به نام عدالت و مروت میایستادند.

از صدای ضرب و زنگ تا کبادهکشی
سپس ورزشکاران میل گرفتن را آغاز کردند و به ترتیب شروع به میل زدن کردند. آقای سلیمانی، میاندار و مدیر زورخانه، چند میل کوچک به دست گرفت و آن را به هوا میانداخت و دیگری را سریع میگرفت. پس از آن حرکات شنا با تختهشنا یا تخته شنو انجام شد و ورزشکاران به طور منظم در گود قرار گرفتند. در پایان، دانهدانه وارد میانه گود شدند، چرخیدند، رو به مرشد دست بلند کردند و کنار رفتند تا نفر بعدی جای آنها را بگیرد.
چند نفر نیز کبادهکشی کردند که جلوهای ویژه به آیین داد. صدای ترکیبی و هماهنگ کباده با ضرب و زنگ، بسیار جذاب بود. کباده در لغت به معنای «کمان نرم و سست» است و به عنوان نمادی از کمان جنگاوران شناخته میشود؛ شکل ظاهری آن کمان بدون تیر است و تمرینی مناسب و ورزشی مفید به شمار میرود.
سنت زنده در دل شهری مدرن
وقتی آیین به پایان رسید، مردان پهلوان از گود بیرون آمدند، خم شدند، صلوات فرستادند. سکوتی کوتاه در فضا نشست و سپس صدای گفتوگوهای آرام بالا گرفت. مرشد از پشت میکروفون زنگ را نواخت و گفت: «صلوات بفرستین برای سلامتی خانمی که برای خبر آمده، مدیر این زورخانه و خانوادههایتان...» صلواتی که در فضا پیچید، نشان احترام بود و زنده بودن روح این سنت.
در دل اصفهانی که این روزها پر از چراغ و بیلبوردهای جشنواره فیلم کودک و نوجوان است، این آیین، همچنان خاکی و اصیل است. جایی که قدرت با حیا میآمیزد و صدا با سکوت.
بازگشت از گود، بازگشت به خود
وقتی از زورخانه بیرون آمدم، نسیم خنک شب اصفهان صورتم را نوازش میداد. صدای ضرب هنوز در گوشم بود. فهمیدم که اینجا فقط جای ورزش نیست؛ معبدی است برای روح ایرانی. جایی که انسان، هر بار با هر ضرب، به یاد میآورد که پهلوان بودن یعنی فروتن بودن.
زورخانه علیقلیآقا، با همه سادگیاش، نگین کوچکی است از فرهنگی بزرگ؛ فرهنگی که در میان سنگ و زنگ و خاک، هنوز میتپد.
انتهای پیام/



